درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
لینکهای غیر اخلاقی حذف می شوند نويسندگان |
بهترین ها و جدیدترین های اینترنت
در این وبلاگ با جدیدترین تصاویر و جدیدترین مطالب دنیای اینترنت در خدمت شما هستیم
روز خشنودى و رضا![]() سپاس از نعمت ها ابوهاشم جعفرى مى گوید: یك بار فقر شدیدى به من روى آورد، خدمت امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم و چون اجازه دادند نشستم . فرمود: اى اباهاشم ! شكر كدام یك از نعمت هاى خدا را كه به تو عطا فرموده ، مى توانى به جاى آورى ؟ من سكوت كردم و ندانستم چه بگویم . امام علیه السلام خود فرمود: خدا به تو ایمان عطا كرد و به جهت آن بدنت را از آتش دوزخ بازداشت . خدا به تو صحت و عافیت عطا كرد و تو را بر اطاعت خود یارى فرمود. خدا به تو قناعت عطا كرد و بدین وسیله آبروى تو را حفظ نمود. آنگاه فرمود: اى اباهاشم ! من به این مطلب آغاز كردم ؛ چون گمان مى كنم تو مى خواهى از كسى كه این همه نعمت به تو عطا كرده است نزد من شكوه كنى . من دستور دادم صد دینار طلا به تو بدهند، آن را بگیر(1).
روح خشنودىشیخ طوسى رحمة الله مى نویسد: ابوموسى عیسى بن احمد بن عیسى بن المنصور گوید: روزى خدمت امام هادى علیه السلام مشرف شدم ، عرض كردم : اى آقاى من ! این مرد - یعنى متوكّل - مرا از خود دور گردانید و روزى مرا قطع كرده و از من ملول شده است . من علت آن را فقط به واسطه آن كه از ارادتم به خدمت شما و ملازمت من به شما آگاه شده نمى دانم . پس هرگاه از او خواهشى فرمایى كه او قبول كند تفضل فرما و آن خواهش را براى من قرار ده . فرمود: اى اباهاشم ! شكر كدام یك از نعمت هاى خدا را كه به تو عطا فرموده ، مى توانى به جاى آورى ؟ من سكوت كردم و ندانستم چه بگویم . امام علیه السلام خود فرمود: خدا به تو ایمان عطا كرد و به جهت آن بدنت را از آتش دوزخ بازداشت . خدا به تو صحت و عافیت عطا كرد و تو را بر اطاعت خود یارى فرمود. خدا به تو قناعت عطا كرد و بدین وسیله آبروى تو را حفظ نمود
حضرت فرمود: درست خواهد شد ان شاءالله .
چون شب فرارسید چند نفر از جانب متوكّل پى در پى به طلب من آمدند و مرا نزد متوكّل بردند. هنگامى كه نزدیك منزل متوكّل رسیدم ، دیدم فتح بن خاقان كنار در سرا ایستاده است . گفت : اى مرد! شب در منزل خود قرار نمى گیرى ، ما را به زحمت مى اندازى ؟ متوكّل به جهت طلب تو مرا به رنج و سختى افكنده است . من نزد متوكّل داخل شدم . او را بر فراش خود دیدم . گفت : اى ابوموسى ! آیا ما از تو غفلت مى كنیم یا تو ما را فراموش مى كنى و حقوق خود را یاد نمى آورى . الحال بگو چه در نزد ما داشتى ؟ گفتم : فلان صله و عطا و رزق فلانى و چند چیزى نام بردم . ![]()
متوكّل دستور داد: آنها را به چندین برابر به من بدهند. به فتح بن خاقان گفتم : آیا امام هادى علیه السلام به این جا آمده بود؟ گفت : نه . گفتم : آیا نامه اى براى متوكّل نوشته بود؟ گفت : نه . وقتى بیرون آمدم و از آن جا دور شدم ، فتح پشت سر من آمد و گفت : شك ندارم كه تو از امام هادى علیه السلام دعایى طلب كرده اى پس براى من نیز از او دعایى بخواه . وقتى خدمت آن حضرت رسیدم ، فرمود: اى ابوموسى ! هذا وجه الرّضا. این روز خشنودى و رضا است . گفتم : بلى به بركت تو اى سید من ! ولى به من گفتند: شما نزد او نرفتید و از او خواهش نفرمودید. فرمود: خداوند تعالى مى داند كه ما در مهمات فقط به او پناه مى بریم و در سختى ها و بلاها فقط بر او توكل مى كنیم . او ما را عادت داده كه هرگاه از او سؤال كنیم ، اجابت فرماید و بیم آن داریم كه اگر از حق تعالى عدول كنیم ، خدا نیز از ما عدول فرماید.(2) وقتى بیرون آمدم و از آن جا دور شدم ، فتح پشت سر من آمد و گفت : شك ندارم كه تو از امام هادى علیه السلام دعایى طلب كرده اى پس براى من نیز از او دعایى بخواه . وقتى خدمت آن حضرت رسیدم ، فرمود: اى ابوموسى ! هذا وجه الرّضا. این روز خشنودى و رضا است
پرداخت بدهى سنگینشیخ اربلى رحمة الله مى نویسد: روزى امام هادى علیه السلام از سامرّا جهت امر مهمى به طرف قریه اى رفت . مرد اعرابى به طلب آن حضرت به سامرّا آمد. گفتند: حضرت به فلان قریه رفته است . آن عرب به قصد آن حضرت به آن قریه رفت . چون به خدمت آن جناب رسید، حضرت از او پرسید: چه حاجت دارى ؟ گفت : من مرد عربى از متمسكین به ولایت جدّت حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام هستم . گرفتار بدهكارى سنگینى شده ام كه كسى جز تو آن را ادا نمى كند. فرمود: خوش باش و شاد باش . آنگاه مرد عرب در همان جا ماند، هنگامى كه صبح شد حضرت به او فرمود: من نیز حاجتى به تو دارم كه تو را به خدا قسم كه خلاف آن انجام ندهى . اعرابى گفت : مخالفت نمى كنم . آن حضرت به خط خود نامه اى نوشت و در آن اعتراف كرد كه به اعرابى بدهكار است و مقدار آن را در آن نامه تعیین كرده بود كه زیادتر از دینى كه او داشت و فرمود: این نامه را بگیر. وقتى من به سامرّا رسیدم ، نزد من بیا در آن هنگامى كه نزد من جماعتى از مردم باشند و این وجه را از من مطالبه نما و بر من تندى كن و تو را به خدا قسم كه خلاف این نكنى . عرب گفت : چنین كنم و نامه را گرفت . آنگاه كه حضرتش به سامرّا رسید، و نزد آن حضرت جماعت بسیارى از اصحاب خلیفه و غیرایشان حاضر شدند. مرد عرب آمد و آن نامه را بیرون آورد و بدهى خود را مطالبه كرد و همان گونه كه حضرت به او امر فرموده بود، رفتار كرد. حضرت به نرمى و ملایمت با او تكلم كرد و عذرخواهى نمود و وعده داد كه وفا خواهم كرد و تو را خوشحال خواهم ساخت . این خبر به متوكّل رسید. دستور داد كه سى هزار درهم به آن حضرت بپردازند. وقتى آن پول ها به آن حضرت رسید، گذاشت تا آن مرد آمد. فرمود: این مبلغ را بگیر و دین خود را ادا كن و مابقى آن را خرج اهل و عیال خود كن و ما را معذور دار. اعرابى گفت : یابن رسول الله ! به خدا سوگند! آرزوى من كمتر از یك سوم این مال بود، ولى الله اعلم حیث یجعل رسالته . آن مبلغ را گرفت و رفت(3).
پی نوشت ها: 1- بحارالانوار، ج 50، ص 129. 2- منتهى الآمال : ج 2، ص 370. 3- منتهى الآمال : ج 2، ص 363.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: چهره هاى درخشان سامرّاء ، حضرت امام هادى و امام عسكرى علیهماالسلام ؛ نوشته على ربانى خلخالى جمعه 6 آبان 1390برچسب:, :: 10:22 :: نويسنده : حسین
دانش! چــرا و چگونـــه ؟!
جایگاه علم از منظر امام محمد تقى علیه السلام ![]() نهمین امام شیعه حضرت امام محمد تقى علیه السلام در كودكى عهده دار امر رهبری و امامت جامعه اسلامی شدند و در همان زمان دانش سرشار آن بزرگوار دوست و دشمن را به حیرت و شگفتى واداشت. مناظرات علمی آن حضرت با شخصیتهای بزرگ جهان اسلام و فتواهای دقیق ایشان در مسائل گوناگون علمی، در تاریخ پربار علم همچون خورشیدی تابان بر تارک مکتب پویای تشیع می درخشد.
اساسا از منظر حضرت جوادالأئمه علیه السلام علم و دانش یكى از مهمترین عوامل رسیدن به كمالات عالى دنیوى و اخروى به شمار می آید که همچون چراغی، روشنی بخش عقل و خرد او در پیمودن این مسیر دشوار می باشد چراکه فطرت حقیقت جوی بشر با جهل ناسازگارى دارد و بدون رشد فرهنگى و فكرى مناسب و آشنایى عمیق با حقایق، به هدف اصیل خویش نائل نخواهد آمد. در این زمینه حضرت امام جواد علیه السلام می فرمایند: از منظر پیشوای نهم، شایسته است كه یك مسلمان به علم و معرفت روى آورد و دوستان خویش را بر اساس دانش و بینش صحیح برگزیند و شخصیت اجتماعى خود را بر مبنای علم و معرفت شکل دهد، براى دیدار دیگران علم هدیه برد و آن را نُقل مجالس خود کند، علم و دانش را در سفر، مناسبترین همسفر و رفیق راه، و در تنهایى و غربت، بهترین مونس و همدم خود بداند، چرا كه علم، سرچشمه تمامی كمالات انسانی است
« عَلَیْكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإ نَّ طَلَبَهُ فَریضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَیْنَ الاْ خْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ اءُنْسٌ فِى الْغُرْبَةِ » . ( حلیة الا برار، ج 4، ص 598)
بر شما باد به تحصیل علم، چراکه فراگیرى آن واجب و بحث پیرامون آن پرفائده است، علم وسیله نزدیکی به برادران، و نشانه مروّت و جوانمردى، وهدیه ای برای مجالس است و همراه انسان در مسافرت، و مونس او در تنهائى مى باشد. از منظر پیشوای نهم، شایسته است كه یك مسلمان به علم و معرفت روى آورد و دوستان خویش را بر اساس دانش و بینش صحیح برگزیند و شخصیت اجتماعى خود را بر مبنای علم و معرفت شکل دهد، براى دیدار دیگران علم هدیه برد و آن را نُقل مجالس خود کند، علم و دانش را در سفر، مناسبترین همسفر و رفیق راه، و در تنهایى و غربت، بهترین مونس و همدم خود بداند، چرا كه علم، سرچشمه تمامی كمالات انسانی است. حال اگر این علم با زیور تواضع و فروتنی آراسته شود، همچون اكسیری انسان را از هر مهلكه ای نجات خواهد داد؛ چنانکه حضرتش به این نکته اشاره می فرمایند: « خَفْضُ الْجَناحِ زینَةُالْعِلْمِ » ( كشف الغمّة فی معرفة الأئمه، ج 2، ص 47) تواضع و فروتنى زینت بخش علم و دانش است. اما آنچه که در اینجا توجه به آن ضروری می نماید دقت در سلامت و درستی مسیری است که انسان به منظور کسب علم و معرفت در آن قدم برمی دارد، تا در دام اندیشه های باطلی که تناسبی با حق وحقیقت ندارند گرفتار نیاید. براین اساس زیبنده است كه یک فرد مسلمان، تمایلات خویش و اندیشه های گوناگون را بر اساس معیارهای حق بسنجد و در روشن نمودن مسیر خود از مشعل عقل و خرد که در آموزه های غنی اسلام مورد توجه خاصی قرار گرفته است، بهره گیرد. امام جواد علیه السلام در این زمینه رهنمود راهگشایى براى همگان دارند. آن گرامى مىفرمایند: « مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِیس » . (تحف العقول، ص 456) هر عملى وبال صاحب خویش است، مگر كسى كه به دانش خود عمل نماید
هر كس به گفتار گویندهاى گوش فرا دهد، او را پرستش كرده است، اگرگوینده از خدا مىگوید، شنونده خدا را عبادت كرده و اگر از شیطان بگوید، شنونده نیز به پرستش شیطان پرداخته است.
باشد که با تأسی به آن امام همام، خود را به این خصلت زیباى انسانى بیاراییم و كسب معرفت و دانش را سرلوحه برنامه زندگى خویش در عرصه های گوناگون فردی و اجتماعی قرار دهیم، و با کنار زدن پرده های جهل و نادانی از ظلمت و تاریکی قدم در وادی نور و روشنایی بگذاریم و با عمل به آنچه آموخته ایم سعادت هر دو سرا را به دست بیاوریم. چراکه هرچند دانایان با آنانكه نمى دانند برابر نیستند اما همانطور که در كلام جاودانه اولین معلم بشریت حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفى صلى الله علیه و آله مورد تأکید قرار گرفته است:« كُلُّ عِلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ » .(بحارالانوار،ج 2، ص 38) هر عملى وبال صاحب خویش است، مگر كسى كه به دانش خود عمل نماید. ابوالفضل صالح صدر بخش عترت و سیره تبیان جمعه 8 مهر 1390برچسب:, :: 9:6 :: نويسنده : حسین
عوامل پیروزی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
یکی از سؤالاتی که در زمینه مهدویت همیشه مطرح بوده،این است که آیا امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در گسترش اسلام و تعامل با سایر ادیان از گزینه اجبار استفاده می کند؟ آنچه در روایات درباره شیوه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در نوع برخورد با ادیان مختلف و مردم جهان وارد شده است، بیانگر آن است که امام ابتدا، مردم را به سوی حق دعوت می كند و قبل از آغاز هر جنگی، به معرفی دین حق برای دشمنان می پردازد و فرصت انتخاب میان حق و باطل را به آنان می دهد و تنها بعد از اتمام حجت بر دشمنان، از قدرت شمشیر استفاده می كند. عملكرد امام، یعنی رفتار قاطعانه و قدرت شمشیر حضرت، می تواند یكی از عواملی باشد كه در پیاده كردن اسلام در جهان، نقش مهمی را ایفا کند، ولی عوامل دیگری مانند آمادگی جهانی، سلاح مدرن، سلاح علم، انتخاب كارگزاران لایق، رعب و وحشت و ... نیز نقش عمده ای خواهد داشت. اداره جهان نیاز به کارگزارن و وزیران لایقی دارد، از این رو امام استانداران و وزیرانی را بر نقاط مختلف جهان می گمارد كه جز به مصالح اسلام و رضایت خدا به چیزی نمی اندیشند. طبیعی است كشوری كه كارگزارانش از چنین خصوصیت برجسته ای برخوردار باشند، بر تمام دشواری ها پیروز می شود؛ به گونه ای كه زندگان آرزوی زندگی دوباره مردگان را می نمایند
آمادگی جهانییکی از عوامل پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، آمادگی جهان است. وقتی جهان، حالت پذیرش برای حكومت جهانی پیدا كرد و انسانِ جنگ زده، صلح طلب شد؛ پیروزی انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقق می پذیرد. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «حكومت جهانی و رهبری واحد تحقق پیدا نمی كند، مگر روزی كه در یك جنگ ویران كننده، دو سوم بشر نابود شوند».(1) جنگی ویران کننده که طبق روایات اتفاق خواهد افتاد، انسانِ جنگ زده را به دنبال آب حیات صلح و آرامش می کشاند و در نتیجه زمینه برای پذیرش جهانی آماده می شود.
![]() |
1. کهف: 26-9. 2. دائرة المعارف قرآن کریم، ج3، ذیل کلمه اصحاب. 3. همان. 4. الحکیم، توفیق، اهل الكهف، ص89ـ90. 5. همان، ص88. 6. همان. 7. کهف: 22. |
8. نمونه، ج12، ص400ـ401. 9. المیزان، ج13، ص297 و نمونه، ج12، ص401. 10. همان. 11. همان. 12. همان، ص299. 13. همان. 14. همان. |
زهرا رضائیان بخش قرآن تبیان
بشارتهای موعود جهانی
همه ادیان آسمانی و غیر آسمانی معتقدند که در پایان جهان موعودی خواهد آمد که به ظلم و ستم پایان میدهد و بشر را به سوی سعادت رهنمون میشود. این موجود موعود در هر یک از ادیان نامی دارد و آمدنش پیشگویی شده است.
قرآن
قرآن کریم که مهمترین منبع اسلامی است، در این زمینه یک بحث کلی و اصولی دارد، بدون اینکه وارد جزئیات بشود؛ یعنی خبر از تحقق یک حکومت عدل جهانی در سایه ایمان میدهد.
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد و آن دینی را که به رایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند».1
مواردی که در این آیه از جانب خدا به انسانهای صالح که اعمال شایسته انجام دادهاند، وعده داده شده این امور سهگانه است: استخلاف فی الارض؛ تمکین دین؛ تبدیل خوف به امنیت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «خواهد آمد روزی که عهد ذلت و خواری ظالمان و منافقان و ملحدان است و روز عزت و رفعت و عبادت و بندگی مؤمنان و آن روز، روز ظهور مهدی است که از تمام مراتب دین چیزی نباشد که نداند و یا داند و نفرماید».2 از امام محمد باقر علیه السلام در تفسیر این آیه آمده است که فرمود: «این آیه اشاره به قیام قائم است».3
«قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لْمُتَّقِینَ»؛ «موسی به قوم خود گفت از خدا یاری جویید و پایداری ورزید که زمین از آن خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میدهد و فرجام [نیک] برای پرهیزگاران است».4
در حدیثی از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود: « دولت ما آخرین دولتهاست و اهل بیتی که برای ایشان دولتی باشد، باقی نمیمانند؛ مگر آنکه پیش از ما سلطنت میکردیم، میدیدند؛ هر آینه سلوک مینمودیم مثل سلوک این جماعت و این است قول خدای عزوجل " وَالْعَاقِبَةُ لْمُتَّقِینَ "».5
« وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»؛ « و در حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد».6
در تفسیر مجمعالبیان در ذیل آیه فوق از امام باقر علیه السلام نقل است: «ایشان اصحاب مهدی در آخرالزمان هستند».7
«أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ»؛ « [کیست] آن کس که درمانده را چون وی را بخواند، اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میگرداند و شما را جانشینان این زمین قرار میدهد؛ آیا معبودی با خداست؟ چه کم پند میپذیرید».8
امام صادق علیه السلام فرمود: «این آیه نازل شده در حق قائم اوست. والله مضطر هر گاه دو رکعت نماز بخواند در مقام ابراهیم و خدای را بخواند؛ پس اجابت میکند او را و برطرف میکند سوء را و او را خلیفه زمین میگرداند».9
تورات و کتب انبیاء پیرو تورات
« ... زیرا که شروران منقطع خواهند شد و اما متوکلان به خداوند، وراث زمین خواهند شد. هان، بعد از اندک مدتی شریر نخواهد بود، در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهد بود. اما حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند شد».10
«ای خدا شرع و احکام خود را به ملک و عدالت خود را به ملکزاده عطا فرما تا اینکه قوم تو را به عدالت و فقرا ترا به انصاف حکم نماید ... از دریا تا به دریا و از نهر تا به اقصی نقاط زمین سلطنت خواهد نمود. صحرانشینان در حضورش خم خواهند شد و دشمنانش خاک را خواهند بوسید... بلکه تمامی ملوک با او کرنش خواهند نمود و تمامی امم، او را بندگی خواهند کرد ... اسم ذوالجلال او ابداً مبارک باد و تمامی زمین از جلالش پر شود».11
«و نهالی که از تنه یسی بر آمده، شاخهای از شاخههایش قد خواهد کشید. ذلیلان را به عدالت حکم، و برای مسکینان زمین به راستی تنبیه - و مایه بیداری - خواهند بود. کمربند کمرش عدالت، و وفا نطاق میانش خواهد بود، و گرگ با بره سکونت داشته و طفل کوچک راعی (شبان) ایشان خواهد بود ... و در تمامی کوه مقدس من هیچ فرد ضرر و فساد نخواهد کرد؛ زیرا که زمین از دانش خداوند مثل آبهایی که دریا را فرو میگیرند، پر خواهد شد».12
انجیل
«چون که برق از شرق میآید و تا به مغرب ظاهر میگردد، آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود ... خواهند دید فرزند انسان را برابرهای آسمان که میآید با قدرت و جلال عظیم! و فرشتههای خود را (یاران خود را) خواهد فرستاد با صور بلند آواز و آنان برگزیدنشان را جمع خواهند نمود».13
«کمرهای خود را بسته و چراغهای خود را افروخته دارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را میشکند ... تا هر وقت بیاید و در بکوبد، بیدرنگ برای او باز کنید ... زیرا در ساعتی که گمان نمیبرید، پسر انسان میآید».14
«پس بر حذر و بیدار شده دعا کنید؛ زیرا که نمیدانید که آن وقت کی میشود ... زیرا نمیدانید که صاحبخانه کی میآید؛ در شام یا نصف شب یا بانک خروس یا صبح».15
کتب زرتشت
«آنگاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم بر تخت نیک بختی خواهند نشست».16
«مردی بیرون آید از زمین تازیان، از فرزندان هاشم، مردی بزرگ سر، بزرگ تن و بزرگ ساق و بر آیین جد خویش و با سپاه بسیار و روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین را داد کند».17
«سوشیانس (نجات دهنده بزرگ) دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد. ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را همفکر و هم گفتار و هم کردار گرداند».18
«پیش از ظهور سوشیانس، پیمان شکنی و دروغ و بی دینی در جهان رواج مییابد و مردم از خدا دوری جسته، ظلم و فساد و فرومایگی آشکار میگردد و همینها نیز اوضاع جهان را دگرگون ساخته، زمینه را برای ظهور نجات دهنده مساعد میگرداند. وقایعی که مصادف با ظهور میشود، عبارت است از علامات شگفت انگیزی که در آسمان پدید میآید و دال بر آمدن خرد شهر ایزد میباشد و فرشتگان از مشرق و غرب به فرمان او فرستاده میشوند و به همه دنیا پیام میفرستد، اما اشخاص شرور او را انکار میکنند و کاذب می شمارند و نگهبانان پیروزگر آسمانها و زمینهها در برابر او سر فرود میآورند».19
کتب هندوها
«پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سید خلائق دو جهان «کشن» بزرگوار تمام شود. راه کسی باشد که بر کوههای شرق و غرب دنیا حکم براند و فرمان کند و ... دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده گردد و نام او «ایستاده» (قائم) باشد و خداشناس باشد».20
«پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد و نام او «منصور» باشد و تمام عالم را بگیرد و به آیین خود آورد و همه کس را از مؤمن و کافر بشناسد».21
«چون مدت روز تمام شود، دنیای کهنه نو شود و زنده گردد و صاحب ملک تازه پیدا شود، از فرزندان دو پیشوای جهان که یکی ناموس آخرالزمان (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) و دیگری صدیق اکبر؛ یعنی وصی بزرگتر وی که نام او «پشن» (حضرت علی علیه السلام) است و نام آن صاحب ملک، «راهنما» (هادی و مهدی) است؛ به حق پادشاه شود و خلیفه «رام» (خدا) باشد و حکم براند و او را معجزه بسیار باشد».22
زهرا رضائیان
بخش مهدویت تبیان
پی نوشت:
1. نور: 55.
2. نجم الثاقب،ص 128.
3. مکارم شیرازی، ناصر، مهدی انقلابی بزرگ، ص 124.
4. اعراف: 128.
5. نجم الثاقب، ص 140.
6. انبیاء: 105 .
7. مجمع البیان، مجلد 4، بخش دوم، ص 67 .
8. نمل: 62 .
9. نجم الثاقب ، ص 8 – 87 .
10. صادقی، محمد، بشارات عهدین، ص 244 .
11. همان، ص 248 .
12. بشارات عهدین، ص 252.
13. بشارات عهدین، ص 274.
14. بشارات عهدین، ص 277.
15. همان.
16. بشارات عهدین، ص 243 و 237 .
17. بشارات عهدین، ص 243 و 237 .
18. جاماسب نامه، ص 121.
19. همان.
20. بشارات عهدین، ص 242 .
21. بشارات عهدین، ص 245 .
22.مهدی انقلابی بزرگ، ص 54 .
8 راهکار به دست آوردن بصیرت
عوامل و یا راهکارهای عملی کسب بصیرت در دین و معارف آن چیست؟
اجمالا بصیرت به معنای آن است که انسان در گرد و غبار فتنه ها و تاریکی هایی که شیطان ایجاد می کند تا حق و باطل با هم مخلوط شود و انسان ها گمراه گردند, حق را از باطل بازشناسی و راه را گم نکنی. البته این منوط به این است که راه کلی اسلام که همان راه توحید و ولایت است را به درستی شناخته باشی و بدان ایمان کامل داشته باشی و عملا ملتزم شده باشی. أو من کان میتا فأحییناه وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون (انعام 122)
بصیرت در لغت
برای بصیرت در لغت معانی متعددی نقل گردیده از جمله : بینایى. دانایى. زیرکى. هوشیارى. بینش. آگاهى. چشم خرد. (لغت نامه دهخدا)
بصیرت در اصطلاح
شـنـاخـت روشـن و یـقـیـنـی از دیـن، تـکـلیـف، پـیـشـوا، حـجـّت خـدا، راه، دوسـت ودشـمـن، حـق و بـاطل، (بصیرت) نام دارد. (پیامهای عاشورا - جواد محدثی)
شهید مطهری در تعریف روشن بینی یا همان بصیرت که تجلی آن در رفتار امام حسین علیه السلام بود می گوید : روشن بینی یعنی چه؟ یعنی حسین (ع) در آن روز چیزهایی در خشت خام میدید که در آیینه هم نمیدیدند. ( مطهری، مرتضی، حماسه حسینی 2، ص84)
راهکارهای عملی کسب بصیرت
در روایات معصومین علیهم السلام کسب بصیرت از دو منظر مورد توجه قرار گرفته است که در این نوشتار به اختصار به هر دو محور اشاره می گردد .
اول : موانع کسب بصیرت
برخی از امور و گرایش ها در وجود انسان مانع از بصیرت یافتن وی می گردد بگونه ای که با وجود یقین به حقانیت موضوعی ، آن را نادیده گرفته و چشم بصیرت خود را نسبت به آن فرو می بندد که در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم :
امیرالمومنین علی علیه السلام :هرگاه چشم ظاهری، شهوت را ببیند چشم دل انسان نسبت به عاقبت کار کور گردد
1- دلبستگی به دنیا
حضرت علی علیه السلام در این خصوص می فرماید :انّ الدّنیا دار محن، و محلّ فتن، من ساعاها فاتته، و من قعد عنها و اتته، و من ابصر الیها اعمته...
بدرستى که دنیا خانه محنت هاست، و جایگاه فتنههاست، کسى که طلب کند آن را هلاکش کند؛ و کسى که به دنبالش نباشد با او بنیکوئى همراهی کند ؛ و هر که نظر کند بسوى آن ، کور گرداند او را ( چشم بصیرت را از او می گیرد )....(شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم ج2 ص 637 )
نمونه های تاریخی این گروه از افراد نیز همچون «عمر سعد» ها که به خاطر دلبستگی دنیا ، چشم بصیرت خود را کور کردند و به مبارزه با حق پرداختند کم نیستند .
2- گرفتار شدن به شهوات و لذت ها
امیرالمومنین علی علیه السلام در این باره می فرماید : إِذَا أَبْصَرَتِ الْعَیْنُ الشَّهْوَةَ عَمِیَ الْقَلْبُ عَنِ الْعَاقِبَةِ (137/ 3).هرگاه چشم ظاهری ، شهوت را ببیند چشم دل انسان نسبت به عاقبت کار کور گردد . (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 305 )
دوم : راه های عملی کسب بصیرت
در این خصوص نیز در روایات ما راهکارهای متعددی مطرح گردیده که به برخی از آنها اشاره می نمائیم :
1- شناخت حقیقت ولایت و ولی امر زمانه خود:
شناخت ولی امر زمان در اسلام از چنان جایگاهی برخوردار است که بنا به فرموده رسول گرامی خدا صل الله علیه و آله اگر کسی بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همانند کسی است که به مرگ جاهلیت قبل از اسلام مرده است (البحار 23/ 94 الغدیر 10/ 360 اثبات الهداة 1/ 126 تفسیر ابی الفتوح 1/ 508 - الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى ص 108)
لذا شناخت خود ولی امر مسلمین در این زمان راهکار اصلی و مهمی است که می تواند انسان را به بصیرت برساند شناخت همانگونه که حضرت علی علیه السلام در سخنانی خطاب به دو تن از یاران خود در این باره می فرماید :فَإِنَّهُ لَا یَبْلُغُ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا حَدَّ الِاسْتِبْصَارِ حَتَّى یَعْرِفَنِی بِالنُّورَانِیَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَا کَانَ مُسْتَبْصِراً بَالِغاً کَامِلًا... (بحار الأنوار ج26 ص 7 )
هیچ کس از شیعیان به بصیرت نمی رسند مگر اینکه با شناخت من به نورانیت برسند پس هنگامی که مرا به این مقام شناختنند بطور تمام و کمال به بصیرت یافته اند ...
2- داشتن فکر و اندیشه و تجزیه تحلیل مسائل
از دیگر اموری که انسان را به بصیرت سوق می دهد اندیشه و تجزیه و تحلیل جریانات سیاسی و اجتماعی می باشد .
علی علیه السلام در این باره می فرماید :أَفْکِرْ تَسْتَبْصِرْ. فکر کن تا بصیرت یابی. لَا بَصِیرَةَ لِمَنْ لَا فِکْرَ لَهُ. نیست بصیرتى از براى کسى که نباشد فکرى از براى او. (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : 57)
البته برای رسیدن به تحلیل صحیح نسبت به جریانات بخصوص جریانات سیاسی باید مواد اصلی آن که اخبار صحیح می باشد را از مجاری صحیح کسب نموده سپس نسبت به آنها فکر و تجزیه و تحلیل نمود
3-دوراندیشی در امور
از دیگر اموری که موجب بصیرت یافتن انسان می شود آینده نگری و تدبیر در مسائل و جریانات می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند :مَنِ اسْتَقْبَلَ الْأُمُورَ أَبْصَرَ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : 57) هر که از قبل پیش بینی کند و به پیشواز کارها برود (نسبت به امور دور اندیشی کند) بینا گردد .
4- پیروی از عالمان وارسته
امام محمد باقر علیه السلام در وصف علماء ربانی می فرماید :قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ ع ... الْعَالِمُ مَعَهُ شَمْعَةٌ تُزِیلُ ظُلْمَةَ الْجَهْلِ وَ الْحَیْرَةِ فَکُلُّ مَنْ أَضَاءَتْ لَهُ فَخَرَجَ بِهَا مِنْ حَیْرَةٍ أَوْ نَجَا بِهَا مِنْ جَهْلٍ .... (الإحتجاج على أهل اللجاج ج1 ص17 )
عالم مانند کسی است که به همراه خود شمعی دارد که بوسیله آن ظلمت جهل و حیرت از بین می رود و هر کس که به نور آن روشنی یافت پس از حیرت خارج شده و از جهل نجات می یابد
5- رعایت ایمان و تقوای الهی
یکی دیگر از راهکارهای عملی جهت دست یابی به بصیرت رعایت تقوای الهی می باشد چرا که خداوند متعال می فرماید : «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ اگر تقوا بورزید خداوند قوه تشخیص و جداسازی حق از باطل به شما عنایت می کند» (انفال، آیه 29). پرهیزگاری و انجام واجبات و پرهیز و دوری از محرمات، به انسان نورانیت و روشن بینی درونی می بخشد به گونه ای که انسان در پرتو آن می تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به راحتی وسوسه های شیطانی را بشناسد و خود را از دام آن رهایی بخشد و قرآن کریم در این باره می فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون؛ پرهیزگاران هنگامی که شیطانی پیرامون حریم آنها گردش کند متوجه می گردند و بیدار و بصیر می باشند»
6- عبرت گرفتن از مسائل گوناگون
اگر کسی بطور دائم از آنچه که پیراموش می گذرد و یا در گذشته به وقوع پیوسته به دیده عبرت نگاه کند به راحتی می تواند به نتیجه جریانات واقف شده و با بصیرتی که پیدا می کند از گرفتار شدن از هلاکت نجات پیدا کند .
حضرت علی علیه السلام در این خصوص فرموده اند :فِی کُلِّ اعْتِبَارٍ اسْتِبْصَارٌ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 472 ) در هر عبرت گرفتنى بصیرتی است.
از دیگر راههای رسیدن به بصیرت ذکر و یاد الهی می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند : مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ اسْتَبْصَرَ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : 189) یعنی هر که یاد کند خدا را بصیرت یابد
و در بیان دیگری این امر را منوت به دوام عبرت گرفتن دانسته اند و بیان دشته اند :دَوَامُ الِاعْتِبَارِ یُؤَدِّی إِلَى الِاسْتِبْصَارِ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 472 )
دایم بودن عبرت گرفتن مىکشاند بسوى بصیرت.
7- ذکر و یاد الهی
از دیگر راههای رسیدن به بصیرت ذکر و یاد الهی می باشد حضرت علی علیه السلام فرموده اند : مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ اسْتَبْصَرَ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص : 189) یعنی هر که یاد کند خدا را بصیرت یابد
8-پیمودن مسیر اهل بصیرت
به عنوان نمونه یکی از ویژگی های برجسته یاران امام حسین علیه السلام در جریان عاشورا بصیرت می باشد
امـام صـادق (ع) دربـاره حضرت عباس (ع) با تعبیر (نافذ البصیره)یاد می کند که گویای عـمـق شـنـاخـت آن شـهـیـد اسـت (کـانَ عـَمُّنـَا الْعـَبـّاسُ بـْنُ عـَلِی نـافـِذَ الْبـَصـیـرَةِ صـُلْبَ الاِْیْمانِ). [اعیان الشیعه، ج 7، ص 430] در زیارتنامه حضرت عباس (ع) نیز می خوانیم:
(وَ اَنَّکَ مـَضـَیـْتَ عـلی بـصیرةٍ مِنْ اُمرِکَ مُقتَدِیاً بِالصّالِحینَ) [مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس (ع)، ص 435] که شهادت او را از روی بـصـیـرت و بـراساس اقتدا به صالحان برشمرده است، نیز می خوانیم: خدا را گواه می گـیـرم کـه تـو هـمـان راهـی را رفـتـی کـه شـهـدای بـدر و دیـگـر مـجـاهـدان راه خـدا پیمودند. (همان) .
در زیارتنامه حضرت مسلم بن عقیل نیز بر همین بصیرت در مبارزه و شهادت و پیمودن راه شهدای بـدر و مـجـاهـدان اسـلام و اقـتـدا بـه صـالحان و پیروی از انبیا تأکید شده است، با تعبیراتی همچون: (اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلی ما مَضی عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ الُْمجاهِدُونَ... وَ اَنَّکَ قَدْ مَضَیْتَ عَلی بَصیرَةٍ مِنْ اَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصّالِحیِنَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیّینَ) [همان، زیارت مسلم بن عقیل، ص 403] .
بنا براین ما نیز می توانیم با مطالعه زندگی اینگونه افراد ، ویژگی هایی که موجب شد تا به این صفت متصف شوند را پیدا کرده و با الگو قرار دادن رفتار آنها ما نیز در زمره اهل بصیرت قرار بگیریم .
گروه دین تبیان
منبع : وبلاگ سید مصطفی علم خواه
با استفاده از ابزار نظرسنجي صورت ميگيرد؛
ترفند دولت آلمان براي جلوگيري از رسمي شدن دين اسلام در اين كشور
محافل صهيونيستي تحت الحمايه دولت آلمان، با هدف جلوگيري از بهرسميت شناخته شدن دين اسلام بهعنوان يكي از اديان رسمي در اين كشور اقدام به اجراي طرحي شيطاني تحت لواي "نظرسنجي " كردهاند.
راسخون: محافل صهيونيستي تحت الحمايه دولت آلمان، با هدف جلوگيري از بهرسميت شناخته شدن دين اسلام بهعنوان يكي از اديان رسمي در اين كشور اقدام به اجراي طرحي شيطاني تحت لواي "نظرسنجي " كردهاند.
به گزارش فارس از تركيه، به دنبال انتخاب آنگلا مركل، يكي از دوستان نزديك صهيونيستها در آلمان به عنوان نخست وزير اين كشور، ضديت با دين اسلام در آلمان گوي سبقت را از رژيم اشغالگر قدس نيز ربوده است.
در همين راستا دولت مركل، كه بنا به گفته كارشناسان يكي از مهره هاي مهم و پشت پرده اسلام ستيزي در غرب و به ويژه در قاره اروپاست، طي روزهاي گذشته با هدف ممانعت از به رسميت شناخته شدن دين اسلام در قانون اساسي آلمان و ايجاد محدوديت براي جامعه مسلمانان آلمان در كليه عرصه هاي فرهنگي و سياسي، اقدام به برگزاري يك نظرسنجي مغرضانه كه ريشه هاي آن در محافل صهيونيستي مشاهده مي شود، كرده است.
اين نظرسنجي در يك پايگاه اينترنتي كه به سفارش دولت آلمان راهاندازي شده برگزار مي شود و طي آن در مورد قرار گرفتن و يا نگرفتن دين اسلام ميان اديان رسمي آلمان، همانند اديان مسيحي و يهودي، سؤال شده و از بازديدكنندگان از اين پايگاه خواسته مي شود كه نظر خود را ابراز كنند.
اين در حالي است كه به گزارش خبرنگار فارس اكثر مسلمانان از اين نظرسنجي بياطلاع هستند و لذا محافل صهيونيستي در آلمان هرروزه از طريق عوامل خود اقدام به افزايش رأي منفي در اين نظرسنجي مي كنند.
خبرگزاري فارس از كليه مسلمانان داراي احساس مسئوليت دعوت مي كند تا با مراجعه به آدرس پايگاه اينترنتي مذكور در برهم زدن اين بازي صهيونيستي مركل، به مسلمانان ساكن آلمان ياري رسانند. براي اين كار كافي است تا با مراجعه به پايگاه اينترنتي http://www.tagesschau.de/inland/wulffrede112.html و بعد از اشاره گذاري روي قسمت "ja " روي "zur auswertung " كليك نماييد.
راسخون
عید از منظر قرآن
بهار به پیشواز ما آمده است. او در آستانه تحول تمام طبیعت همانند آیینهای چشمان ما را به خود میخواند تا بار دیگر بر تمام آنچه این حركت شگرف طبیعت در خود داراست، بنگریم و بیندیشیم و هر تحول و تغییری را اشارهای به نفس خود برای نوشدن بدانیم.
ویژگی های عید در کلام عیسی علیه السلام
عید در کلام حضرت عیسی علیه السلام در قرآن با چند ویژگی مطرح شده است ؛
نخست آنکه از آسمان لطف و کرامت الهی، ریزشی مبارک انجام شودو مائده ای خدایی فرود آید.
دیگر آنکه روز شادی و شادمانی گرددو نه تنها حاضران بلکه پیشینیان و پسینیان نیز از فیض حضورعید بهره برند.
سومین اثر آن، نشانه و آیتی از عظمت خداوند باشد (و هماره جاودان بماند) و نکته دیگر رزق و روزی دنیوی در پرتو آن فراهم شود و سفره ای پر نعمت مهیا گردد ؛ « قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَیْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَكُونُ لَنَا عِیداً لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ؛ عیسی بن مریم گفت: بارالها! پرودگارا! برای ما از آسمان مائدهای بفرست تا این روز برای ما و كسانی كه پس از ما می آیند، عید باشد كه تو بهترین روزی دهندگانی و آیت و حجتی از جانب تو برای ما باشد.»(مائده ، 114)
چنین پیش آمد مقدسی، چنان تاثیری ژرف در آئین مسیحیت نهاد که منشا عیدمسیحیان گردید و روزهای یکشبنه بدین خاطر، روز عید و تعطیل نام نهاده شد تا در آینه این روز تاثیر دعای عیسای مسیح جاودان ماند و پرتو معنویت و آثار آسمانی عید حقیقی بسان صحیفه ای از معرفت، همیشه گشوده بماند.
به راستی عید حقیقی چه روزی است ؟
ریشه واژه عید از عود مىباشد و آن به معناى برگشتن و برگشت دادن است، تغییر انسان و گردیدن خودمان از حالتى به حالت دیگر را " عید " مىگویند .
در تعالیم اسلامی عید روزی است كه در آن سود و منفعتی به دست بیاید ؛ هم چنین عید روزی است كه در آن نماز ویژهای برگزار كنند یا خلق از ماتم به شادمانی حركت كنند یا روزی است كه تفاوتی میان درویش و توانگر نباشد .
امام خمینی (ره):
" عید براى ما یک معنى دارد و براى ابراهیم خلیل(علیه السلام) و براى پیامبران دیگر(علیه السلام) یک معناى دیگر دارد . آنها " عیدی " که مىگیرند " عید لقاءالله است. "
حضرت علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه مىفرمایند:
« کل یوم لایعصى الله فیه فهوم یوم عید: هر روزى که آن روز را از نور اطاعت حق تعالى روشن سازى و خواست خداى بزرگ و فرمان او را بر خویشتن حاکم سازى و در آن روز معصیت خداوندبارىتعالى انجام نشود ، آن روز " عید " است.» (نهج البلاغه ، حکمت ۴۲۸٫) ؛ چرا که روح آلوده نشده و در نتیجه شادابى و طراوت ریشه دار است. نه تصنعى و ظاهرى که متأسفانه امروزه رسم بر این شده که برخى با درون آلوده و روح فاسد شده، با تبسّم و لبخند ظاهرى مى خواهند اظهار شادى و نشاط نمایند» به طوری که در روایتی از امام زین العابدین(علیه السلام)می خوانیم که می فرمایند : « مبادا کارى کنید که چهره ظاهرى شما زیبا و عمل شما زشت باشد .»
پیروزی غریزه بر وظیفه
آرى عید روزى است که وظیفه بر غریزه پیروز شده است. حیوان غریزه دارد و فرشته وظیفه ؛ انسان هم غریزه دارد و هم وظیفه و انسان سعادتمند آن کسى است که وظیفه را فداى غریزه نکرد.
بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینی(ره) در مورد عید مىفرمایند: " عید براى ما یک معنى دارد و براى ابراهیم خلیل(علیه السلام) و براى پیامبران دیگر(علیه السلام) یک معناى دیگر دارد . آنها " عیدی " که مىگیرند " عید لقاءالله است. "
تفاوت در کیفیت عید در نظر معصومین
عید ابراهیم علیه السلام در حقیقت همان قربانى کردن اسماعیل(علیه السلام) و شکستن بتهاى بتخانه ، داخل آتش افتادن ، تنها گذاشتن همسر و فرزند در بیابان بدون آب همه این عملها از سوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) عید محسوب مىشد.
پیروزى حضرت یوسف(علیه السلام) در برابر نفس اماره و در برابر وسوسههاى گناهآلود زلیخا، این عمل هم براى آن پیامبر عزیز(علیه السلام) عید به حساب مىآمد.
ترک همسر و فرزند گناهکار براى همیشه از جانب نوح پیامبر(علیه السلام) این عمل او نیز عید بود و صبر حضرت ایوب(علیه السلام) در برابر ناملایمات و بلاهاى زندگى این عمل صبر ایشان نیزعید است . دعا کردن براى بخشش خداى مهربان از سوى حضرت آدم و حوا(علیه السلام) نیز بعد از اجابت از سوى پروردگار این عمل آنها هم عید بود .
در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و به جاى ایشان به استقبال مرگ رفتن از سوى حضرت علی(علیه السلام) نیز عید محسوب مىشد.
بیمه کردن اسلام با تقدیم خون خود و فرزندان گرامى و یاران وفادارش و اسیرى خاندانش از سوى آقااباعبداللهالحسین (علیه السلام)این عمل ایشان نیزعید محسوب مىشد و در زمان عطش فراوان و دیدن آب و نخوردن آب نه تنها از سوى ما در ایام روزهدارى بلکه از سوى ماه بنىهاشم حضرت ابوالفضل العباس یعنى عید و به قول حضرت امام(ره) " لقاءالله " است .
شادی هایمان را تقسیم کنیم !
درروز عید به نشاط و شادى خود بسنده نکنیم ، سعى کنیم شادى هایمان را بین دیگران تقسیم کنیم ، امامان معصوم(علیهم السلام)، تلاش داشتند سرور و شادى روز عید را به شکل هاى مختلف به دیگران انتقال دهند مثلاً در شب و روز عید برده ها را آزاد مى کردند(وسائل الشیعه ، ج ۹۸، ص ۱۸۸٫) و ما مى توانیم با کمک به دیگران رفع گرفتارى هاى آنان و…دل شکسته اى را شاد کنیم و غم دیده اى را با نشاط.
فرآوری : زهرا اجلال بخش قرآن تبیان
منابع :
- ایکنا
- مقاله حمیدرضا افراونده ، رسالت/6322
نوروز طبيعت، عيد ولايت
اولين روز بهار، شادابي و طراوتي ويژه دارد و با هيچ يک از روزهاي سال قابل مقايسه نيست. گويا طبيعت، جاني دوباره مي گيرد و زندگي را از نو آغاز مي کند. اما بي شک خداوند، بهار را تنها در گل و گياه و درختان سرسبز خلاصه نکرده است و دايره آن را به مرزهاي ديگر نيز گسترانده است.
بهار طبيعت، سالگشت اتفاقات بزرگ و مبارکي است. اين رخدادها چنان پربرکت و ارزشمند هستند که گويي روحي تازه به جان طبيعت مي دمند و لبهاي شکوفه ها را به خنده وا مي دارند.
نخستين روز بهار، بنابر آنچه که از امام صادق عليه السلام نقل شده، يادآور حوادث بهار گونه اي است که مهمترين آنها «عيد بزرگ ولايت» است. از امام صادق عليه السلام نقل شده که فرمودند:
أَنَّ يَوْمَ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَخَذَ فِيهِ النَّبِيُّ ص لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع الْعَهْدَ بِغَدِيرِ خُمٍّ فَأَقَرُّوا لَهُ بِالْوَلَايَةِ فَطُوبَى لِمَنْ ثَبَتَ عَلَيْهَا وَ الْوَيْلُ لِمَنْ نَكَثَهَا. (بحار الأنوار، ج 56، ص 119)
روز نوروز همان روزي است که پيامبر صلّي الله عليه و آله در غدير خم براي امير مومنان عليه السلام بيعت گرفت و همگان اقرار به ولايت او کردند. پس خوشا به آنکه (بر ولايت او) ثابت بماند و واي به آنکه آن (پيمان) را بشکند.
آري، اين بهار ولايت است که هر ساله طبيعت را بهاري مي کند و سرسبزي را به ارمغان مي آورد. نوروز، همان روزي است که پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله در غدير خم بر فراز منبري از جهاز شتران دست علي عليه السلام را بالا برد و او را ولي امر مسلمانان معرفي نمود. گوش ها را که خوب تيز کنيم شايد اين جمله تاريخي پيامبر را در نوروز بشنويم که:
مَنْ كنتُ موَلاهُ فعليٌّ مَولاهُ اللّهمَّ والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ. (الکافي، ج 1، ص 293)
هر كس را که من بر او ولايت دارم على نيز ولايت دار او است. خدايا! دوست بدار هر كه را دوستدار على است و دشمن بدار هر كه را با او دشمنى ورزد.
محاسبه و تطبيق تاريخي
اولين پرسشي که ممکن است با ديدن اين روايت در ذهن هر کسي ايجاد شود اين است که «آيا حقيقتا عيد غدير سال دهم هجري با نوروز آن سال مصادف بوده است؟»
با محاسبه اي که علامه مجلسي (م 1111) انجام داده، روز عيد غدير يعني «هجدهم ذي الحجه سال دهم هجري قمري» آخرين روز همان سال شمسي بوده که اختلاف يک روز در ماه هاي قمري مساله اي عادي است. چراکه هلال ماه هاي قمري گاهي يک روز ديرتر از آنچه که پيش بيني مي شود، رويت مي گردد و ممکن است هلال ماه ذي الحجه آن سال چنين بوده است. بنابراين تاريخ، قابليت تطبيق اين مساله را دارا است. (بحار الأنوار، ج 56، ص 120)
بنابراين نوروز، «سالگشت شمسي عيد ولايت» است و با اين اوصاف رنگ و بويي علوي دارد.
پايه ريزي سنتي نيکو
پايه ريزي يک رسم شايسته چنان ارزشمند است که پيشوايان ما آن را ستوده و پيامدهاي شايسته فراواني براي آن مطرح کرده اند. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ.» (الكافي، ج 5، ص 9)
«هر كس بنيانگذار روشى نيكو باشد، همچون پاداش كسى كه به آن عمل كرده، پاداش دارد و نيز از پاداش همه آنان كه تا روز رستاخيز به آن عمل نمايند، بهره مند خواهد شد، بدون آنکه از پاداش انجام دهندگانش چيزى كاسته شود».
بنابراين اگر کسي بتواند سنتي را زنده کند و راه و رسمي نيکو در جامعه خود بيافريند، ثواب همه آنان که تا روز قيامت به آن عمل مي کنند به حساب جاري او واريز مي شود و هر لحظه حتي پس از مرگ نيز مي تواند از موجودي حساب خود بهره مند شود.
دليل اين پاداش گسترده هم بسيار روشن است. يک رسم نيکو مي تواند چنان تاثير شگرفي بر نسل هاي آينده بگذراد که ميوه هاي خوش رنگ و بوي آن قابل شماره نباشد و تاثيرات مطلوب آن به صورت تصاعدي همه جا را فراگيرد. همانگونه که يک بدعت نا به جا مي تواند چنان گمراه کننده باشد که نسل ها را با خود به جهنم بکشاند و جوامع را پي در پي بيچاره کند.
اما سخن پيرامون تلاقي «اولين روز بهار» با «عيد بزرگ ولايت» است. چه پاداشي خواهيم برد من و شما اگر بتوانيم پايه ريزان يک رسم به جا و مبارک باشيم. رسمي که نوروزمان را برکت بخشد و سال جديدمان را با امير مومنان پيوند دهد.
بزرگداشت عيد ولايت در نوروز
حال که روشن شد نوروز، سالگشت شمسي عيد غدير است، پس چرا آن را با اين عنوان پر اهميت جشن نگيريم و بهار طبيعت را با بهار ولايت عجين نکنيم؟ چرا شادابي بر گرفته از طبيعت را طراوتي روحاني نبخشيم و نقش علي عليه السلام را بر جشن طبيعت نزنيم؟
نوروز، روز مبارکي است. اما نه تنها به خاطر لبخند شکوفه ها و سرسبزي چمن زارها که آنها هم مست و شيداي عيد بزرگ تري هستند. بلکه به خاطر لبخند شکوفه گونه پيامبر بر چهره بهارگونه امير.
عالم جمادات و نباتات که از شادي چنين جشني سر از پا نمي شناسند و همه جا را گل باران کرده اند و سرور و شادي خود را بر همگان هويدا نموده اند. اما گويا هنوز خبر به عالم انسان ها نرسيده و کسي از اين جشن بزرگ با خبر نشده است. گويا که جمادات از انسان ها پيشي گرفته اند و گوي سبقت را از اشرف مخلوقات عالم ربوده اند.
پس بياييد آبروي انسانيتمان را حفظ کنيم و حداقل از بوستان ها و سبزه زارها عقب نمانيم و در روز جشن ولايت، زندگي را با نام امام علي عليه السلام معطر و منور کنيم.
بياييد نوروز عالم بالا را دريابيم و همراه با ملائکه به جشن نوروز بپردازيم. بياييد همانگونه که در سالگشت قمري عيد غدير به علوي بودن يکديگر مباهات مي کنيم، در سالگشت شمسي آن نيز زبان و روانمان را معطر به عطر امير مومنان کنيم و اين جمله را با هم زمزمه نماييم که: «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ المُتَمَسِّکِينَ بِوِلايَةِ اَميرِ المُؤمِنينَ وَ اَئِمَّةِ المَعصُومين.» (الاقبال، ص 464)
سپاس خدايي را که ما را از جمله آويختگان به ولايت امير مومنان و امامان معصوم قرار داده است.
سيدمصطفي بهشتي
گروه دين تبيان
نسخه آیت الله بهجت برای پسر جوان
آیتالله محفوظی، مسئول استفتائات و مسلئل علمی و فقهی دفتر حضرت آیت الله بهجت(ره) در نشست طلاب، فضلا و روحانیون شهرستان فومن و شفت درباره دستورالعمل مرحوم آیتالله بهجت به یک جوان ایرانی مقیم خارج، با ذکر خاطرهای چنین گفت:
در سفری که به خارج از کشور داشتم، جوانی ایرانی، از من درخواست دستورالعمل کرد، جواب دادم، از حضرت آیتالله بهجت (ره) دستور بگیرید، نامهای برای آقا نوشت، بعد از مدتی که به ایران آمد، سؤال کردم، نسخهات را گرفتی؟ گفت: در خواست زیادی داشتم، اما آقا جواب مختصری دادند که به یک خط هم نرسید، نوشته بودند: «راه رسیدن به کمال دو چیز است، تعبّد و تحرّز» والسلام، محمد تقی بهجت.
وی افزود: این جوان خدمت آیتالله بهجت رسید و عرض کرد، آقا نسخه دادی، ولی مختصر بود، آقا گفتند: بگو چه نوشتم. جوان گفت: نوشتید، راه رسیدن به کمال دو چیز است تعبد و تحرز. آقا گفتند: همین! غیر این نیست.
محفوظی در ادامه با اشاره به آیه «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» (14 / اسراء) خطاب به طلاب گفت: علمای اخلاق، قرآن و ائمه معصومین (ع)، راه اول سعادت انسان را ترک معصیت معرفی میکنند.
پاسخ آخوند حسینقلی همدانی به طلاب
استاد خارج حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: علمای تبریز نامهای برای آخوند حسینقلی همدانی نوشتند که ما میخواهیم در سیر و سلوک وارد شویم، چه کنیم، ایشان در جواب گفتند: گناه نکنید.
وی در ادامه با اشاره به آیه 110 سوره کهف، کمال واقعی در سیر و سلوک و ترک گناه را رسیدن به لقاءالله معرفی کرد و افزود: این امر میسر نمیشود، مگر اینکه انسان در این راه سعی و تلاش داشته باشد چون خداوند در سوره انشقاق آیه 6 میفرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»؛ ای انسان! با هر رنج و زحمتی در راه عبادت و طاعت حق بکوش که با پروردگار خود ملاقات خواهی کرد.
جوان خدمت آیتالله بهجت رسید و عرض کرد، آقا نسخه دادی، ولی مختصر بود، آقا گفتند: بگو چه نوشتم. جوان گفت: نوشتید، راه رسیدن به کمال دو چیز است تعبد و تحرز. آقا گفتند: همین! غیر این نیست
با کدام چشم میتوان امام زمان (عج) را دید؟
این استاد اخلاق در مورد ارتباط با امام زمان (عج) و لزوم پیراستگی از معاصی خاطرنشان کردند: با کدام چشم میخواهیم حضرت ولی عصر (عج) را ببینیم؟! آیا با چشم آلوده میشود آقا را دید؟ با گوش و زبان آلوده میشود؟! اگر حضرت ولی عصر(عج) از ما بپرسند با کدام چشم میخواهید مرا ببینید؟ چه بگوییم.
وی با استناد به حدیثی از امیرالمؤمنین (ع) متذکر شد: حضرت میفرمایند: «ثمرة المحاسبة اصلاح النفس» (غررالحکم ص 235) یعنی؛ نتیجه حسابگری انسان از خود، اصلاح نفس است.
آیتالله محفوظی در پایان در مورد لزوم مخالفت انسان با خواهشهای نفسانی و حفظ بیتالمال با نقل روایتی از امیرالمؤمنین (ع) بیان داشت: شخصی ظرف عسلی، برای حضرت آورده بود، حضرت با انگشت خود مقداری عسل برداشت و نگاهی کرد و بعد انگشت خود را با لبه ظرف پاک کرد، آن شخص عرض کرد آیا عسل تقلبی است؟ حضرت فرمود: خیر، اما برای من نیست، من پولش را ندادم. عرض کرد: آقا، این همه طلا و نقره با بار شتران، از بصره برای شما آوردهاند. حضرت جواب دادند این اموال برای من نیست مال مستضعفین و فقرا است.
فرآوری: شکوری
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع خبر: مرکز خبر حوزه
پیوستن نیروهای مصر به سفیانی(2)
نقد روایات حوادث مصر در آستانه ظهور(3)
تحلیل سند روایات در حوادث مصر(4)
حوادث مصر، نشانه ای برای ظهور(5)
مصر و مجموعه ای از نشانه های ظهور(6)
تحلیلی بر روایات عصر ظهور و جنبش مردم مصر (1)
اگرچه روایات پیش بینی حوادث آینده مصر فراوان است اما تنها بخشی از آنها به عصر ظهور مرتبط می شود. روایات پیش بینی فتح مصر توسط مسلمانان و همچنین روایات غلبه مغربی ها بر مصر که در دوران انقلاب فاطمیان به حقیقت پیوسته است، از جمله روایاتی است که ربطی به مساله ظهور ندارند و باید مراقب بود که ما را به اشتباه نیاندازند و با روایات ظهور درآمیخته نگردند. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل تنها به روایاتی مراجعه خواهیم کرد که به نحوی دلالت بر حوادث دوران ظهور داشته باشند.
ظهور منجی آخر الزمان از جمله مسایلی است که شیعه و سنی به آن معتقدند و در منابع روایی هر دو، روایات متعددی در این باره وجود دارد.
پیامبر خدا و اهل بیت، نشانه هایی را که پیش از ظهور حضرت ولی عصر(عج) رخ می دهد، ارائه کرده اند تا مردمی که در دوران پیش از ظهور زندگی می کنند خود را برای این اتفاق بزرگ آماده سازند و همچنین مردم دوران های دیگر مدعیان دروغین را بشناسند.
یکی از این نشانه ها که اخبار فراوانی را به خود اختصاص داده، رخدادهای مرتبط با کشور مصر است. ناآرامی های کنونی این کشور و جنبش مردم مسلمان این دیار، نگاه ها را بیش از گذشته به سوی این پیش گویی ها جلب کرده است. چرا که برخی از این نشانه ها همچون جنبش های پی در پی مردمی در کشورهای عربی و کشیده شدن این حرکت های مردمی به کشور مصر، با حوادث کنونی این سرزمین قابل تطبیق است.
اما به راستی آیا حوادث کنونی مصر همان است که در روایات اهل بیت برای ظهور حضرت ولی عصر پیش بینی شده؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید همه روایاتی را که در زمینه نشانه های ظهور به دست ما رسیده و به نوعی با مصر در ارتباط است، مورد کنکاش قرار دهیم و نمایی کلی از این دسته از روایات ارائه نماییم. اما مهمتر آن است که بتوانیم تحلیلی دقیق بر این گروه از روایات، داشته باشیم و نتیجه ای شایسته از آن بگیریم.
حوادث مصر در آستانه ظهور
اگرچه روایات پیش بینی حوادث آینده مصر فراوان است اما تنها بخشی از آنها به عصر ظهور مرتبط می شود. روایات پیش بینی فتح مصر توسط مسلمانان و همچنین روایات غلبه مغربی ها بر مصر که در دوران انقلاب فاطمیان به حقیقت پیوسته است، از جمله روایاتی است که ربطی به مساله ظهور ندارند و باید مراقب بود که ما را به اشتباه نیاندازند و با روایات ظهور درآمیخته نگردند. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل تنها به روایاتی مراجعه خواهیم کرد که به نحوی دلالت بر حوادث دوران ظهور داشته باشند.
با مراجعه و بررسی این دسته از روایات می توان رخدادهای مرتبط با ظهور را به هفت دسته تقسیم کرد که در نگاه اول، ترتیب روشنی برای این حوادث دیده نمی شود. اما با اندکی تامل می توان به یک ترتیب منطقی اما احتمالی دست یافت.
1ـ حرکت انقلابی مردم علیه حاکمان در مصر و دیگر کشورهای عربی
2ـ کشته شدن فرمانروای مصر به دست مردم
3ـ هرج و مرج و نابسامانی در کشور به دلیل فقدان پیشوا
4ـ ورود نیروهای خارجی به مصر
5ـ انقلاب مردی از مصر و ایجاد حرکت اسلامی در این کشور
6ـ پیوستن نیروهای خارجی مستقر در مصر به سفیانی
7ـ آمادگی برای استقبال از امام زمان و ورود حضرت به این کشور
1ـ حرکت انقلابی مردم علیه حاکمان در مصر و دیگر کشورهای عربی
یکی از نشانه های ظهور، حرکت عمومی مردم منطقه و یا مردم کشورهای عربی بر ضد حاکمان است. حاکمانی که استبداد، زورگویی و ظلمشان چنان مردم را بر آشفته که جز به کشتن آنان راضی نخواهند شد. شیخ مفید هنگام برشمردن نشانه های ظهور در این باره می گوید:
خُرُوجُ الْعَبِیدِ عَنْ طَاعَةِ سَادَاتِهِمْ وَ قَتْلُهُمْ مَوَالِیَهُم. (الارشاد، ج 2، ص 369)؛ بردگان(مردم و پابرهنگان جامعه) از فرمانبرداری بزرگان خود بیرون رفته و آنان را می کشند.
گویا این حادثه بیشتر در کشورهای عربی رخ می دهد و حاکمان این کشورها به خاطر وابستگی به قدرت های دیگر و گرایشات غیر بومی مورد نکوهش مردم قرار می گیرند:
وَ خَلْعُ الْعَرَبِ أَعِنَّتَهَا وَ تَمَلُّكُهَا الْبِلَادَ وَ خُرُوجُهَا عَنْ سُلْطَانِ الْعَجَمِ. (همان)؛ و مردم عرب از قید و بند (ذلت) آزاد می گردند و شهرها را تصرف می کنند و از فرمان پادشاه عجم (غیر عرب یا با گرایشاتی غیر بومی) بیرون می آیند.
بنابر روایتی از امیرمومنان علی(علیه السلام) دایره این جنبش ها و اختلافات به تمامی کشورهای عربی کشیده خواهد شد. از امام علی علیه السلام نقل شده که در ضمن بیان نشانه هایی از ظهور فرمودند:
... اخْتِلَافٍ فِی كُلِّ أَرْضٍ مِنْ أَرْضِ الْعَرَب. (تفسیر عیاشی، ج 1، ص 64)؛ اختلاف و درگیری در تمامی سرزمین عرب رخ خواهد داد.
نکته پر اهمیت این است که ظاهرا برخی از این انقلاب های مردمی به ثمر می نشیند و رنگ پیروزی را به خود خواهد دید:
وَ غَلَبَةُ الْعَبِیدِ عَلَى بِلَادِ السَّادَات. (الارشاد، همان)؛ نوكران (مردم عادی) بر شهرهاى بزرگان خود غلبه می کنند.
مصر نیز همچنانکه خواهیم گفت از این قاعده در کشورهای عربی مستثنی نخواهد بود و علیه حاکم خود برخواهد آشفت.
2ـ کشته شدن فرمانروای مصر به دست مردم
از روایات ظهور برمی آید که ناآرامی ها و انقلاب مردمی در کشورهای عربی به مصر نیز کشیده خواهد شد. تا به آنجا که مردم، فرمانروای خود را خواهند کشت:
وَ قَتْلُ أَهْلِ مِصْرَ أَمِیرَهُمْ. (الارشاد، همان)؛ «مردم مصر، فرمانروای خود را می کشند.»
برخی از منابع اهل تسنن حاکی از آن است که این حادثه با کشته شدن فرمانروای شام، همزمان خواهد بود:
«قبل از وى فرمانرواى شام و حاكم مصر كشته مى شوند.» (ر.ک: عصر ظهور، ص 158)
اگر مراد از اطراف مصر در این روایت، مرزهای داخلی مصر باشد، نتیجه این خواهد شد که کمی قبل از ظهور حضرت، نابسامانی و هرج و مرج، عده ای از فرعون صفتان سودجو و یا مسیحیان ضد اسلام را بر شهرهای حاشیه ای این کشور حاکم خواهد کرد
3ـ هرج و مرج و نابسامانی در کشور به دلیل فقدان پیشوا
یکی از حوادثی که پیش از ظهور حضرت برای کشور مصر پیش بینی شده است، هرج و مرج و نابسامانی است.
از ابوذر نقل شده که گفت:
امنیت از مصر رخت بر مى بندد. راوی می گوید به او گفتم: در آن هنگام كه امنیت از دست مى رود، پیشوایى نیست كه آن را فراهم آورد. گفت: خیر، بلكه نظام آن از هم پاشیده مى شود. (کتاب الفتن، نعیم بن حماد، ص 174)
بنابراین ریشه این نابسامانی نداشتن پیشوا و جلوداری است که بتواند حرکت انقلابی مردم را رهبری نماید. این ناامنی و هرج و مرج به آنجا خواهد رسید که عده ای فرصت طلب از این اوضاع، نهایت سوء استفاده را می کنند و بر قسمتی از این سرزمین سیطره پیدا می نمایند. از امیر مومنان(علیه السلام) درباره نشانه های ظهور نقل شده که فرمود:
و غلبة القبط على أطراف مصر. (المناقب، ج 2، ص 274)؛ قبطیان بر اطراف مصر غلبه می کنند.
در تاریخ می خوانیم که فرعون و فرعونیان و همچنین جالوت (فرمانروای ستمگری که نامش در قرآن آمده) از قبطیان بوده اند. بنابراین ممکن است که مقصود از قبطیان، بازمانده حاکمان فرعونی این سرزمین و یا به طور کلی فرعون صفتان باشد.
البته باید در نظر داشت که قبطیان کنونی مصر مسیحی اند و جمعیتی حدود 15 میلیونی دارند که ممکن است، مراد حدیث همین گروه از جمعیت مصر باشد.
اگر مراد از اطراف مصر در این روایت، مرزهای داخلی مصر باشد، نتیجه این خواهد شد که کمی قبل از ظهور حضرت، نابسامانی و هرج و مرج، عده ای از فرعون صفتان سودجو و یا مسیحیان ضد اسلام را بر شهرهای حاشیه ای این کشور حاکم خواهد کرد.
اما ممکن است مقصود از اطراف مصر، سرزمین های همسایه این کشور نظیر فلسطین، اردن, لیبی یا سودان باشد که اسیر حاکمانی فرعون صفت می باشند.
ادامه دارد ...
سیدمصطفی بهشتی
بخش مهدویت تبیان
اما قبطیان چه کسانی هستند؟
این اتفاقات عبارتند از:
شیخ مفید هنگام برشمردن نشانه های ظهور در این باره می گوید:
خُرُوجُ الْعَبِیدِ عَنْ طَاعَةِ سَادَاتِهِمْ وَ قَتْلُهُمْ مَوَالِیَهُم. (الارشاد، ج 2، ص 369)؛ بردگان(مردم و پابرهنگان جامعه) از فرمانبرداری بزرگان خود بیرون رفته و آنان را می کشند.
تصویر لحظه احتضار با استفاده از آیات و روایات (1)
کتاب «سرگذشت ارواح در برزخ» نوشته «اصغر بهمنی» پس از مطالعه و تأیید توسط عالم گرانقدر «آیت الله جعفر سبحانی» وارد بازار کتاب دو مورد استقبال قرار گرفت.*
آنچه در ادامه میآید متن کامل این کتاب است که به تناوب زمان تقدیم کاربران سایت میشود.
«آه منِ قلّه الزّاد و طول الطریق و بعد السفر و عظیم المورد»
آه از کمی توشه(عبادت) و درازی راه و دوری سفر(آخرت) و سختی ورودگاه(قبر و برزخ و قیامت)1
حالت احتضار
چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم میداد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد.
کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند؛2 همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آنها اشک در چشمهایشان حلقه بسته بود. چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کردهام.3 فکرش به شدت آزارم میداد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم.
مرگ(جدایی روح از بدن)
«النّاس نیام فاذا ماتوا انتبهوا»
مردم در خوابند، هنگامی که بمیرند، هوشیار و بیدار میشوند.4
در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا میکشاند، در قسمت پاها هیچگونه دردی احساس نمیکردم اما هرچه دستش به طرف بالا میآمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس میکردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود5، تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی میکرد که احساس میکردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید.
عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو6 من میگویم و تو تکرار کن: اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ... او را میدیدم و صدایش را میشنیدم. لبهایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکلهای سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم. شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش میکنند اما هرگز گمان نمیکردم آنها در اغفال من توفیقی داشته باشند.7
عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود. همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند. لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند.
فریاد و فغان حاضران، همچنان سر بر آسمان می سایید، در این لحظه صدای ملک الموت را شنیدم که میگفت: این جماعت را چه شده؟ فریاد و فغان از چه میکنند؟ شکوه و شکایت از چه کسی؟ چرا میگریید؟ چرا بر سر میکوبید؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است، اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا میگرفتید. بدانید که نوبت شما هم میرسد، آنقدر به این منزل میآیم تا هیچکس را باقی نگذارم. اطاعات و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم
زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم میخواست از این وضع رنج آور نجات مییافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آنها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهرههای ناپاک فرار کردند، هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آنها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند.8 که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آنها چهرهام باز و سبک شده، لبهایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم، در این لحظه دستهای آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.
انگار تمام دردها و رنجها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچگاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را میدیدم و گفتارشان را میشنیدم. در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه میخواهی؟ همه اطرافیانم را میشناسم جز تو. گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند. خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیدهام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه میخواهی؟ فرشته مرگ در حالی که لبخند میزد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بندهای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفتهای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است.
به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود. جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچگونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازهام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود، تعدادی نیز زبان به شکوه و شکایت گشودند که ... ... تعدادی زبان به شکوه و شکایت گشودند که: زود بود؛ چرا؟ ... با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که اینگونه شیون میکنند؟! خواستم آنها را به آرامش دعوت کنم، مگر میشد... فریاد برآوردم: عزیزان من! آرام باشید، مگر آرامش و راحتیم را نمیخواستید؟ پس چرا زانوی غم در بغل گرفتهاید؟!
من اکنون پس از آن درد جانفرسا، به آسایش و آرامش خوشحال کنندهای رسیدهام.
با شمایم آی! آیا صدایم را نمیشنوید؟ گریهتان برای چیست؟ شکوه و شکایت از چه میکنید؟ فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید.
فریاد و فغان حاضران، همچنان سر بر آسمان می سایید، در این لحظه صدای ملک الموت را شنیدم که میگفت: این جماعت را چه شده؟ فریاد و فغان از چه میکنند؟ شکوه و شکایت از چه کسی؟ چرا میگریید؟ چرا بر سر میکوبید؟ به خدا قسم من به او ظلم نکردم؛ روزی او از این دنیا تمام شده است، اگر شما هم جای من بودید به دستور خدا، جان مرا میگرفتید. بدانید که نوبت شما هم میرسد، آنقدر به این منزل میآیم تا هیچکس را باقی نگذارم. اطاعت و عبادت من بر درگاه الهی این است که هر روز و شب دست گروه زیادی را از دنیا قطع کنم.9
جمعیت به کار خود مشغول و گوش شنیدن این هشدارها را نداشتند. آرزو میکردم ای کاش در دنیا یکبار برای همیشه این هشدارها را شنیده بودم تا درسی برای امروزم بود. اما ... افسوس و صد افسوس!
پارچهای بر بدنم کشیدند و پس از ساعتی بدنم را به غسالخانه بردند، مکان آشنایی بود، بارها برای شستن مرده هامان به اینجا آمده بودم. در این حال، متوجه غسال شدم که بدون ملاحظه، بدنم را به این سو و آن سو میچرخاند.
به خاطر علاقهای که به بدنم داشتم، بر سر غسال فریاد میزدم: آهستهتر! مدارا کن! همین چند لحظه پیش از این، روح از رگهای این بدن خارج گشته و آن را ضعیف و ناتوان کرده. اما... او بدون کوچکترین توجهی به درخواستهای مکرر من، به کار خویش مشغول بود. 10
غسل تمام شد. آنگاه کفنهایی که روزی با دست خود خریده بودم، بر بدنم پوشانیدند.
آن روها فکر میکردم خرید کفن، یک عمل تشریفاتی است، اما .. چه زود بدنم را سفیدپوش کرد. واقعاً دنیا محل عبور است.
با شنیدن صدای دلنشین الصلوة... الصلوة... الصلوة... نوعی آرامش به من دست داد ...
* «بسمه تعالی، آشنا کردن جوانان با مبانی دینی راههای گوناگونی دارد و یکی از آنها ریختن حقایق عالی در قالب داستان است. کتاب حاضر بنام داستان برزخ نوشته آقای اصغر بهمنی مورد مطالعه اینجانب و برخی از اساتید حوزه علمیه قم قرار گرفت. این کتاب به شیوه زیبا تنظیم یافته و خواندن آن مفید و سودمند است.» جعفر سبحانی/ 8/8/76
پی نوشت ها:
1- نهجالبلاغه/حکمت 74
2- وسائل الشیعه/ ج 2. باب 35
3- نهجالبلاغه/ ج 108
4- بحارالانوار/ ج 6، ص 177
5- روضات الجنات/ج 2، ص 90
6- وسائل الشیعه/ ج 2، باب 36
7- بخارالانوار/ج 6،باب 7
8- بحارالانوار/ج 6، باب 8، ص 180-باب 6، ص 163-162
9- نفس الرحمن فی فضائل سلمان/باب 16 و بحارالانوار
10- نفس الرحمن فی فضائل سلمان/باب 16
بخش قرآن تبیان
منبع:
کتاب سرگذشت ارواح در برزخ، اصغر بهمنی
ادامه دارد...
روایات متناقض در باب زنان
در خصوص زنان در متون دینی همواره دو دسته از روایات دیده می شود که ظاهرا مخالف، متضاد و حتی متناقض به نظر می آیند. برخی از این روایات دستور به لطف و مهربانی، عفو و ترحم، خدمت به زنان و ... دارند و بعضی دستور به مخالفت، عدم مشورت، عدم اطاعت و پرهیز از مصاحبت دارند. به همین علت مخاطب ناآگاه را متحیر و سرگردان می سازد. برخی از صاحبنظران نیز سکوت می کنند و برخی طرف یک دسته را گرفته و با اعلام تردید در اعتبار و سند، دسته دیگر را بعضا از حجیت ساقط می دانند. در حالی که واقعا تناقضی وجود ندارد بلکه تفاوت در موضوع، موجب اختلاف در رفتار شده است. هرگاه پای محبت و مسائل عاطفی بین زن و شوهر در میان باشد، سفارش به محبت کردن، عفو و گذشت و ... به میان آمده است. اما هرگاه سخن از کارهای مردانه و ریاست و سرپرستی قوم، جماعت، یا حتی خانواده در میان باشد مردان را از اطاعت زنان برحذر داشته اند.
روایات مخالف
وَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام كُلُّ امْرِئٍ تُدَبِّرُهُ امْرَأَتُهُ فَهُوَ مَلْعُونٌ؛ هر مردى كه تدبیر امورش بدست زنش باشد ملعون است.(مكارم الأخلاق، 231 )
وَ قَالَ علیه السلام فِی خِلَافِهِنَّ الْبَرَكَه؛ بركت در مخالفت با آنهاست.(همان)
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ لَا تُشَاوِرُوهُنَّ فِی النَّجْوَى وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی ذِی قَرَابَه؛ از امام باقر (علیه السلام): در خلوت با ایشان مشورت مكنید، و درباره خویشان گفته آنها را فرمان مبرید.(مكارم الأخلاق، 232)
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طَاعَةُ الْمَرْأَةِ نَدَامَه؛ اطاعت زن باعث پشیمانى است. (همان)
روایات موافق
امام صادق علیه السّلام فرمود: از اخلاق پیامبران دوست داشتن زنان است؛ من أخلاق الأنبیاء علیهم السّلام حبّ النساء. (سنن النبى صلى الله علیه و آله با ترجمه، ج1، ص: 14)
قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ألا خیركم، خیركم لنسائه، و أنا خیركم لنسائى.(سنن النبى صلى الله علیه و آله با ترجمه، ج1، 150)؛ بهترین شما کسی است که بهترین برای همسرش است و من بهترین از بین شما برای همسرم هستم.
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: زن وسیله خوشى است، هر كه زن مىگیرد او را نگه دارد و ضایع نکند. (مكارم الأخلاق-ترجمه میر باقرى، ج1، 413) (یعنی زن
عَنِ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ حُبِّبَ إِلَیَّ مِنْ دُنْیَاكُمُ النِّسَاءُ وَ الطِّیبُ وَ جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاه: از دنیای شما زنان و بوی خوش را دوست دارم و روشنی چشمم در نماز است. (الخصال، ج 1، ص 166)
... و مَا زَالَ یُوصِینِی بِالْمَرْأَةِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی طَلَاقُهَ ... چندان جبرئیل سفارش زنان را كرد كه خیال كردم طلاقشان حرام است. (اعتقادات الإمامیة و تصحیح الاعتقاد، ج1، 85)
بررسی و تحلیل
حقیقت این است که این گونه روایات به ظاهر متناقض، برای مواضع مختلف زندگی و بر اساس شرایط مختلف بیان شده است. با بررسی جهت صدور روایات، روایاتی که بعضا در سرزنش زنان بکار رفته اند مربوط به مواضعی است که زن علی رغم آنکه مدیون و نفقه خور شوهر است، نسبت به او مطیع نباشد و قصد کرده باشد که اختیارات او را محدود نموده و حق سرپرستی را از وی بگیرد.
وقتی اختیار مسائل شخصی و مال خصوصی مرد(به جز مالی که نفقه زن است) در اختیار زن قرار گیرد ممکن است فساد انگیز شود. معمولا این طور است که به بسیاری از واجبات و مستحبات دینی اش همچون صله رحم، احسان به پدر و مادر و ... نمی تواند عمل کند.(البته این مسئله در مورد زنان نیز صدق دارد و زنان از مال خصوصی خود می توانند انفاق کرده یا صدقه و قرض الحسنه بدهند)
در خانواده هایی که در شرایط عادی، اختیار کامل زندگی در تمام مسائل مالی و غیره، با زنان است، به خیر مردان آن خانواده امیدی نیست و این چیز ناپسندی است که خدا برای مردان بسیار زشت می داند.
همچنین بدگویی زن از خانواده همسر تاثیر زیادی روی مرد دارد و بعضا موجب نفرت و قطع رحم می گردد لذا از گوش کردن به حرف زنان در باره خویشاوندان پرهیز داده شده است.
بانوان فراموش نکنند که خود علاوه بر اینکه برای شوهرانشان همسر هستند، نقش های دیگری هم دارند. آنها همچنین مادرند برای پسرانشان، خواهرند برای برادرانشان و ... و هیچ مادری نمی پسندد که پسرش اختیاری از خود نداشته باشد و حتی برای دیدار با او از همسرش رضایت بخواهد.
همچنین گفتنی است که موارد نکوهش، فقط مربوط به رابطه مرد با همسرش است. و برتری مرد بر زنان نیز طبق آیه (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِم) مربوط به رابطه زن و شوهر است و الا در رابطه خواهر و برادری هیچ برتری برای برادر و فرزند پسر در خانواده نیست بلکه سفارش شده است که اگر برای فرزندانتان هدیه می خرید اول به فرزند دختر بدهید. فرزند دختر در روایات، حسنه و موجب پاداش دانسته شده و فرزند پسر نعمت و موجب سوال است.
بین پدر و مادر نیز هیچ برتری برای پدر ذکر نشده بلکه بر اساس بعضی روایات باید گفت که احسان به مادر، نسبت به احسان در حق پدر، بیشتر اولویت دارد. اگر به طور کلی نیز از ریاست زنان بر مردان نهی شده است، شاید برای آنست که زنان با وارد کردن مسائل عاطفی و جذابیتهای جنسی در مسائل کاری، نتوانند از عهده برخی از امور سخت برآیند و موجب آن گردد که کارهای بزرگی همچون فرماندهی جنگی به فساد کشیده شود. بنابراین نکوهش ها و مخالفتها مربوط به عدم اطاعت از زنان و جلوگیری از ترویج فساد در جامعه است.
زنان فراموش نکنند که خود علاوه بر اینکه همسر هستند برای شوهرانشان، نقش های دیگری هم دارند آنها همچنین مادرند برای پسرانشان،خواهرند برای برادرانشان و ... هیچ مادری نمی پسندد که پسرش اختیاری از خود نداشته باشد و حتی برای دیدار با او از همسرش رضایت بخواهد
اما مواردی که امر به مهربانی و دوستی زنان شده کاملا واضح بوده و هیچ ارتباطی با تعبیر عامیانه زن ذلیلی ندارد. یک مرد در عین حال که می تواند در مقابل خواسته های نادرست همسرش مقاومت کند می تواند نسبت به او بسیار مهربان بوده و به او ابراز محبت نماید.
دوست داشتن زنان و مدارا کردن با زنان، مهربانی و توسعه دادن در خرج خانواده و با کلمات محبت آمیز با زنان سخن گفتن جزء سیره انبیاست. مهربانی از قدرت مرد و اختیارات او نمی کاهد. و ضعف و زبونی است که مرد را حقیر می کند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با وجود آنکه هرگز به خواست زنان، خود را آلوده به گناه و ذلت نمی کرد، همواره نسبت به ایشان مهربان بود. هر روز بعد از نماز صبح به همسرانش سر می زد و احوالپرسی می نمود. از تقصیراتشان گذشت می نمود و با وجودی که گاهی بسیار حضرتش را آزرده خاطر می ساختند، دعوا نمی کرد و می فرمود: خداى رحمت كند بندهاى را كه رابطه میان خود و زنش را نیكو سازد. (مكارم الأخلاق- ترجمه میر باقرى، ج1، 415 /حق زن به گردن شوهر، ص 41)
انسیه نوش آبادی
گروه دین تبیان
8 روایت درباره مختار ثقفی
اشاره:
مختار ثقفی از جمله چهره های جنجالی تاریخ است که درباره ابعاد شخصیتی او دیدگاه های ضد و نقیضی وجود دارد. تذکره نویسان اموی و تارخ نویسان دربار جور، هر چه می توانستند در تحریف و ترور شخصیت وی قلم فرساییده اند. اما قدر مسلم، حرکت تاریخی مختار و خونخواهی او از حسین علیه السلام، که بنا به قولی مورد تایید امام زمان، حضرت زید العابدین علیه السلام، نیز واقع گردیده است چیزی نیست که بشود با چنین تحریفاتی از ذهن تاریخ پاک کرد.
در مقال حاضر خواهید دید که در منابع روایی ما، دو گونه مواجهه با وی شده است: روایت های در تایید او وروایتهایی در مذمت او.
اما اینکه کدام دسته از روایت ها نزدیک به واقع است چیزی است که با مطالعه این مقال بدان خواهید رسید.
ابو اسحاق، مختار بن ابی عبید ملقب به كیسان، در سال اول هجری به دنیا آمد،1 وی از طایفه «ثقیف» از اعراب طائف بود كه در میان اعراب معروف به شجاعت، سلحشوری، سخاوت و جوانمردی بودند.2 مختار از دوران كودكی، دارای عقل و هوش سرشار و فردی حاضر جواب، زیرك و بلند همت بود و در سختیهای زندگی و كوران حوادث، همیشه سربلند بود.3 سیزده سال بیشتر نداشت كه همراه پدرش در جنگ با ایرانیان «قسّ الطائف»، شركت نمود.4
وی از مشهورترین شخصیتهای عرب است كه تاریخ اسلام به خودش دیده است. نقش زیادی در حوادث مهم سیاسی – اجتماعی داشته است. در سال 61، زمانی كه مسلم بن عقیل (ع) به كوفه آمد تا برای حضرت ابا عبدالله (ع) بیعت بگیرد، او اولین نفری بود كه با مسلم (ع) پیمان بست، سپس خانهاش را در اختیار مسلم قرار داد تا در آنجا، مسلم از مردم بیعت بگیرد.5
پس از ورود ابن زیاد به كوفه و فراری شدن مردم از دور مسلم، مختار به همراه عدهای دیگر از بزرگان كوفه به زندان افتادند، ولی پس از جریان كربلا، با وساطت شوهر خواهرش؛ عبدالله بن عمر -فرزند خلیفه سوم- كه در میان مردم به عنوان صحابی رسولالله (ص) و فقیه، مشهور بود، نزد یزید از زندان آزاد شد. پس از اطلاع یافتن از آمادگی مردم كوفه، در سال 64 هجری از مكه وارد كوفه شد. در این زمان قیام توابین با شكست روبرو شده بود.6 مختار پس از شكست قیام توابین، در تاریخ چهارشنبه 16 ربیعالثانی سال 66 هجری با شعار یا لثاراث الحسین (ع) و بر اساس كتاب خدا، سنت رسولالله (ص)، طلب خون امام حسین و یاری مظلومان قیام كرد و همه قاتلین جریان كربلا و كسانی كه در آن واقعه نقش داشتند را به سزای عملشان رساند؛ یا به قتل رساند و یا آواره كرد و خانه آنها را ویران نمود تا غم¬های دل اهل بیت (ع) و محبّین ایشان تا حدودی تسكین یابد.7
از مجموع قرائن و روایات به دست میآید كه خروج و قیام مختار، مورد رضایت خداوند و چهارده معصوم بوده است و شواهد زیادی بیانگر این امر است. مثلا یکی از قرائن این است؛ زمانی كه میثم به همراه مختار در زندان به سر میبرد، میثم به او خبر داد كه او بر علیه قاتلین كربلا قیام خواهد نمود، بیشك اگر قیام او مورد رضایت اهل بیت (ع) نبود، میثم این امر را به مختار گوشزد میكرد. از ظاهر برخی دیگر از روایات به دست میآید كه قیام او با اذن و اجازه خاص امام سجاد(ع) بوده است.8 از جمله این روایات، اجازهای است كه وی از محمد بن حنفیه گرفته است. ممکن است گفته شود اجازه از محمد حنفیه دلیل بر رضایت ائمه از قیام او متار نمی¬شود، ولی با توجه به اینکه از طرفی، مختار میدانست هر گونه حكومت و سیاستی جز به فرمان معصوم صحیح نیست، و از سوی دیگر با توجه به شخصیت و تقوای محمد، او بدون اذن امام زمانش، اجازه چنین کاری را صادر نمی¬کند، و عدم اذن مستقیم از امام (ع) به خاطر رعایت شرایط تقیه بوده است؛ او برای گرفتن اجازه به سراغ محمد بن حنفیه میرود، در این دیدار محمد بن حنفیه او را به تقوا سفارش میكند و با رعایت شرایط تقیه، سخنانی میگوید كه مختار از آن، اجازه برای قیام می فهمد.9 و با توجه به شخصیت معنوی محمد بن حنفیه، میتوان گفت اجازه او با اذن امام سجاد بوده است.
ابا عبدالله (علیهالسّلام)، پس از خطبهای كه در راه كربلا ایراد نمودند، میفرمایند: «پروردگارا، آن جوانمرد ثقیفی را بر آنان مسلط كن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند و از قاتلان ما احدی را معاف نكند. به جای هر قتلی، كشتنی و به جای ضربت، ضربتی؛ و انتقام مرا و خواندن و دوستان و شیعیانم را از اینها بگیرد»
در مورد قیام مختار، دو دسته روایت وارد شده است: 10
دسته اول روایاتی است كه به مذمت مختار پرداخته و او را شخص كذاب معرفی میكند.
در مورد این روایات میتوان گفت:
اولّاً: این احادیث از نظر سندی ایراد دارند.11
ثانیاً: مختار كسی است كه از قاتلین اهل بیت (ع) و سرور شهیدان انتقام گرفته است و عمل او قطعاً خداوند و اهل بیت (ع) بوده است پس چطور میتوان گفت مورد بغض و نفرت اهل بیت (ع) بوده است. پس به نظر میرسد این روایات ساخته دست دشمنان و مخالفین مختار است تا شخصیت او را نزد شیعیان زیر سؤال ببرند.12
در مقابل روایاتی است كه به مدح مختار و قیام او پرداخته است، كه چند مورد از آنها را ذكر میكنیم:
1) حضرت امیر (ع)میفرمایند:13
«سیُقتل ولدی الحسین و سیَخرج غلام من ثقیف و یَقتل من الذین ظلموا ثلاثمائه و ثلاثة و ثمانین الف رجل»
«به زودی فرزندم حسین كشته خواهد شد، ولی طولی نمیكشد كه جوانی از قبیله ثقیف قیام خواهد كرد و از این ستمكاران، انتقام خواهد گرفت به طوری كه تعداد كشتههای آنان به سیصد و هشتاد و سه هزار نفر خواهد رسید»
2) حضرت امیر (ع)در ضمن بیان مشابهت مسلمین با بنی اسرائیل میفرمایند:14
«به زودی ستمكاران، توسط كسی كه خداوند برای انتقام ما بر آنان خواهد فرستاد، به بلایی گرفتار خواهند شد و این به خاطر فسق و جنایتی است كه مرتكب شدهاند، همانگونه كه بنی اسرائیل گرفتار عذاب شدند ... او جوانی از قبیله ثقیف است كه او را "مختار بن ابی عبید" میگویند.»
3) ابا عبدالله (علیهالسّلام)، پس از خطبهای كه در راه كربلا ایراد نمودند، میفرمایند:15
«پروردگارا، آن جوانمرد ثقیفی را بر آنان مسلط كن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند و از قاتلان ما احدی را معاف نكند. به جای هر قتلی، كشتنی و به جای ضربت، ضربتی؛ و انتقام مرا و خواندن و دوستان و شیعیانم را از اینها بگیرد»
امام صادق (ع)هم در مورد او فرمودند: «(پس از حادثه كربلا)، هیچ زنی از زنان آرایش نكرد و خضاب نیست، تا زمانی كه مختار، سر بریده ابن زیاد و عمر سعد را برای ما فرستاد»
4) پس از ارسال سر بریده عمر سعد و ابن زیاد نزد امام سجاد (ع)، ایشان در حق مختار فرمودند:16
«حمد و ستایش، خدایی را كه انتقام ما را از دشمنانم گرفت و خداوند به مختار، پاداش و جزایی خیر عطا فرماید»
5) پس از ارسال سر بریده و ابن زیاد نزد محمد حنفیه، ایشان فرمودند:17 «خداوند به او پاداش خیر دهد و بهترین پاداش را بدهد. همانا او انتقام ما را گرفت و رعایت حق او بر همه فرزندان بنی مطلب واجب گردید»
6)شیخ طوسی نیز روایتی را از عبدالله بن شریک نقل کرده که: «روز عید قربان در منا، خدمت امام باقر(ع)رسیدیم؛ در حالیکه امام(ع) در خیمهگاهشان نشسته بودند، ایشان شخصی را در پی سلمانی فرستادند تا بیاید و موی حضرت را اصلاح نماید. من روبروی حضرت نشسته بودم که ناگهان پیرمرد محترمی از اهل کوفه بر امام(ع) وارد شد و خواست دست ایشان را ببوسد؛ اما حضرت نگذاشت، سپس رو به پیرمرد کرده فرمودند: شما کیستید؟
آن مرد عرض کرد: من ابوالحکم فرزند مختار بن ابیعبید هستم.
امام(ع) تا او را شناخت با وجود آن که فاصله کمی با آن مرد داشت، دست او را گرفت و به نزدیک خود کشاند تا جایی که نزدیک بود روی زانوی خود بنشاند، سپس او را در کنار خود جای داد.
فرزند مختار رو به امام(ع) کرد و عرض نمود: خداوند کارت را اصلاح کند مردم درباره پدرم حرفهای زیادی میزنند و چیزهایی میگویند؛ اما حق همان است که شما بفرمائید؛ امام(ع) پرسید: چه میگویند؟ گفت: میگویند کذّاب؛ امام(ع) با شگفتی فرمود: سبحان الله؛ به خدا سوگند پدرم(ع) به من خبر داد که مهر مادر من همان پولی بود که مختار برایش فرستاده بود، سپس امام(ع) ادامه داده فرمودند: مگر او نبود که خانههای خراب ما را از نو ساخت؟ مگر او قاتل قاتلین ما نیست؛ مگر او خونخواه ما نبود، خدا رحمتش کند. به خدا سوگند پدرم به من خبر داد که هر گاه مختار به خانه فاطمه دختر امیرالمومنین(ع) وارد میشد، آن بانو او را احترام میگذاشت و فرش برایش میگستراند و متکایی میگذاشت مختار بر آن مینشست و از او حدیث میشنید. آنگاه امام باقر(ع) رو به فرزند مختار کرده فرمودند: خدا پدرت را رحمت کند، خدا پدرت را رحمت کند او حق ما را گرفت و قاتلین ما را کشت و به خونخواهی ما قیام کرد.18
7) نزد امام باقر سخن از مختار به میان آمد: عدهای به وی ناسزا میگفتند، حضرت فرمودند:19«به مختار ناسزا نگوئید، زیرا او بود كه قاتلین شهدای ما را كشت و انتقام خون، را از (دشمنان) گرفت و ... .
8) امام صادق (ع) هم در مورد او فرمودند:20
«(پس از حادثه كربلا)، هیچ زنی از زنان آرایش نكرد و خضاب نیست، تا زمانی كه مختار، سر بریده ابن زیاد و عمر سعد را برای ما فرستاد»
از مجموع این احادیث به دست میآید كه در شخصیت و حُسن عقیده مختار هیچ شك و شبههای نیست و قیام او مرضیّ خدا و اهل بیت پیامبر (ص) بوده است. 21و از طلب رحمتی كه حضرت سجاد (ع) در حق او نمودند، روشن میشود كه مسلك او امامی بوده است. بنابراین ایراد "كیسانی" بودن و دعوت مردم به سوی خویش و امامت محمد بن حنفیه وارد نیست. چون طلب رحمت از سوی ائمه (ع) برای شخصی كه اعتقادش بر حق نباشد، جایز نیست.
فرآوری: شکوری
دین و اندیشه
[1]- میرخواند محمد بن شرفالدین؛ روضة الصفا، تهران، انتشارات خیام، 1338ه، ج3، ص 208.
[2]- ثقفی، ابواسحاق؛ الغارات، (چاپ جدید)، بیتا، بیجا، ج2، ص 517.
[3]- ذوب الناظر؛ ابن نما به نقل از بحارالانوار، ج45، ص 350.
[4]- مجلسی، محمدتقی؛ بحارالانوار، مكتب اسلامیه، تهران، انتشارات اسلامیه، 1394ه.ق.، ج45، ص 350.
[5]- روضة الصفا، ج3، ص 208.
[6]- اخطب خوارزمی، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، منشورات المفید، قم، بیتا، ج2، ص 202.
[7]- بحارالانوار، ج45، ص 333.
[8]- خوئی، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث، انتشارات مركز نشر الثقافة، نجف، چاپ پنجم، 1413ه، ج19، ص 109.
[9]- انساب الاشراف، بلاذری، مكتبة المثنی، بغداد، بیتا، ج5، ص 218.
[10]- معجم رجال الحدیث، ج19، ص 102.
[11]- همان.
[12]- بحارالانوار، ج45، ص 386؛ به نقل از رساله ذوب النضار، ابن نما.
[13]- معجم رجال الحدیث، ج19، ص 102.
[14]- مقدس اردبیلی، احمد بن علی؛ حدیقة الشیعه، انتشارات كلی، بیجا، چاپ پنجم، بیتا، ص 509.
[15]- بحارالانوار، ج45، ص 340.
[16]- جامع الرواة، ج1، ص 22. قهبائی عنایة الله؛ مجمع الرجال، تحقیق علامه اصفهانی، موسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوّم، 1364ه، ج6، ص 78.
[17]- بحارالانوار، ج45، ص 386.
[18]- کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص125 – 126 و رجال ابن داود، پیشین، ص513.
[19]- بحارالانوار، ج45، ص 343. معجم رجال الحدیث، ج19، ص 102.
[20]- معجم الرجال، ج6، ص 78.
[21]- حدیقه الشیعه، ص 510.
پاداشهایی نا گفته برای مومنان
در قرآن به مؤمنان پاداش های عظیمی چه در دنیا و چه برای آخرت وعده داده شده است ، اما نکته ای که جالب است در سوره سجده ، آیه 17 خداوند بیان می کند که پاداش مؤمنان راستین بر هیچ کس معلوم نیست وتا روز قیامت نیز معلوم نخواهد بود .
در آیه 17 سوره مباركه سجده خداوند به بیان پاداش عظیم و مهم مؤمنان راستین كه داراى نشانههاى خاص در دو آیه قبل هستند پرداخته ، با تعبیر جالبى كه حكایت از اهمیت فوق العاده پاداش آنان مىكند سخن گفته و می فرماید : « فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما كانُوا یَعْمَلُونَ ؛ هیچكس نمىداند چه پاداشهاى مهمى كه مایه روشنى چشمها مىگردد براى آنها نهفته شده است ! - این پاداش فوق العاده عظیم- جزاى بر اعمالى است كه انجام مىدادند.» (سجده 17)
تعبیر به " هیچكس نمىداند" و نیز تعبیر به " قُرَّةِ أَعْیُنٍ" (آنچه مایه روشنى چشمها است) بیانگر عظمت بی حساب این مواهب و پاداشها است ، و همه نفوس را شامل مىگردد حتى فرشتگان مقرب خدا و اولیاى پروردگار را .
تعبیر به " قرة اعین" بدون اضافه به " نفس" اشاره به این است كه این نعمتهاى الهى كه براى سراى آخرت به عنوان پاداش مؤمنان راستین تعیین شده چنان است كه مایه روشنایى چشم همگان مىگردد .
" قرة" از ماده " قر" (بر وزن حر) به معنى سردى و خنكى است ، و از آنجا كه معروف است اشگ شوق همواره سرد و خنك ، و اشك غم و حسرت داغ و سوزان است .
تعبیر به " قرة اعین" در لغت عرب به معنى چیزى است كه مایه خنك شدن چشم انسان مىگردد ، یعنى اشك شوق را از دیدگانش جارى مىسازد و این كنایه لطیفى است از نهایت خوشحال ، ولى در فارسى این تعبیر وجود ندارد . بلكه مىگوئیم : مایه روشنى چشم او شد، ممكن است این تعبیر فارسى امروز از داستان " یوسف" و" یعقوب" از قرآن گرفته شده باشد كه به گفته قرآن ، هنگامى كه بشارت دهنده نزد یعقوب آمد و پیراهن یوسف را بر صورت او افكند چشمان نابیناى او ناگهان روشن شد ! (سوره یوسف ، آیه 96) و این تعبیر نیز كنایه از شدت سرور دارد .
در حدیث مىخوانیم كه پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) مىگوید :« ان اللَّه یقول اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت ، و لا اذن سمعت ، و لا خطر على قلب بشر! : خدا مىفرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهایى فراهم كردهام كه هیچ چشمى ندیده ، و هیچ گوشى نشنیده ، و بر فكر كسى نگذشته است ! » (این حدیث را بسیارى از مفسران از جمله ؛ طبرسى در " مجمع البیان " و آلوسى در" روح المعانى " و قرطبى در تفسیرش نقل كردهاند . محدثان مشهور بخارى و مسلم نیز آن را در كتب خود آوردهاند .)
مخفی نگه داشته شدن پاداش های عظیم!
در اینجا سؤالى پیش مىآید كه مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در" مجمع البیان" آن را مطرح كرده و آن اینكه: چرا این پاداش عظیم مخفى نگاه داشته شده است؟
سپس او سه جواب براى این سؤال ذكر مىكند:
1- امور مهم و بسیار پر ارزش چنان است كه با الفاظ و سخن به آسانى حقیقت آن را نمىتوان درك كرد ، و با این حال گاهى اخفا و ابهام آن نشاط انگیزتر است و از نظر فصاحت ، بلیغ تر.
2- اصولاً چیزى كه مایه روشنى چشم ها است آن قدر دامنهاش گسترده است كه علم و دانش آدمى به تمام خصوصیات آن نمىرسد.
3- چون این پاداش براى نماز شب كه مخفى است قرار داده شده است ، متناسب این است كه جزاى عمل نیز بزرگ و مخفى باشد (توجه داشته باشید كه در آیه قبل جمله" تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ" اشاره است به مسأله نماز شب).
در حدیثى از امام صادق (ع) مىخوانیم : « ما من حسنة الا و لها ثواب مبین فى القرآن ، الا صلاة اللیل ، فان اللَّه عز اسمه لم یبین ثوابها لعظم خطرها ، قال : فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ : هیچ عمل نیكى نیست مگر اینكه ثواب روشنى در قرآن براى آن بیان شده ، مگر نماز شب كه خداوند بزرگ ، ثواب آن را روشن نساخته به خاطر اهمیت آن ، لذا فرموده است : هیچكس نمىداند چه ثوابهایى كه مایه روشنایى چشمان است براى آنها نهفته شده است .» (مجمع البیان ، ذیل آیات مورد بحث.)
ولى از همه اینها گذشته به طورى كه قبلا نیز اشاره كردهایم عالم قیامت عالمى است فوق العاده گستردهتر از این جهان ، و حتى گستردهتر از زندگى دنیا در برابر زندگى جنین در شكم مادر، و اصولاً براى ما محبوسان در چهار دیوار دنیا ابعادش قابل درك نیست ، و براى كسى قابل تصور نمىباشد .
مؤمن و فاسق یکسان نمی باشند!
آیه بعد(18 سجده) مقایسهاى را كه در آیات گذشته بود ، به طور صریحتر روشن مىسازد و می فرماید : « أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ ؛ آیا كسى كه مؤمن است همانند كسى است كه فاسق می باشد ؟! نه هرگز این دو برابر نیستند .»(سجده 18)
جمله به صورت استفهام انكارى مطرح شده ، استفهامى كه پاسخ آن از عقل و فطرت هر انسانى مىجوشد كه این دو هرگز برابر نیستند ، در عین حال براى تاكید ، با ذكر جمله" لا یستوون" این نابرابرى را مشخصتر مىكند .
در این آیه ،" فاسق" در مقابل" مؤمن" قرار گرفته ، و این دلیل بر آن است كه فسق، مفهوم گستردهاى دارد كه هم كفر را شامل مىشود ، و هم گناهان دیگر را ، چرا كه این كلمه در اصل از جمله " فسقت الثمرة" (یعنى میوه از پوستش خارج شد و یا در موردى كه هسته خرما از گوشت آن جدا مىشود و به بیرون مىافتد) گرفته شده ، سپس به خارج شدن از اطاعت فرمان خدا و عقل ، اطلاق گردیده است ، و مىدانیم هر كس كفر مىورزد و یا مرتكب گناهانى مىشود از فرمان پروردگار و خرد ، خارج شده است .
این نكته نیز قابل توجه است ، كه میوه مادامى كه در پوست خود قرار دارد سالم است ، همین كه از پوست خارج شد ، فاسد مىشود ، و بنا بر این فاسق شدنش همان و فاسد شدنش همان !
مجازات به جای پذیرایی و تهدید جایگزین بشارت برای دوزخیان!
آیه بعدی(19 سجده) ، این عدم مساوات را به صورت گستردهترى بیان مىكند، مىفرماید: « أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما كانُوا یَعْمَلُونَ ؛ اما آنها كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود .» (سجده 19)
سپس مىافزاید: " این جنّات ماوى ، وسیله پذیرایى خداوند از آنها است ، درمقابل اعمالى كه انجام مىدادند ؛ (نُزُلًا بِما كانُوا یَعْمَلُونَ) " .
تعبیر به " نزل" كه معمولاً به چیزى گفته مىشود كه براى پذیرایى مهمان آماده مىكنند ، اشاره لطیفى است به این جهت كه از مؤمنان در بهشت دائماً همچون میهمان پذیرایى مىشود ، در حالى كه دوزخیان همچون زندانیانى هستند كه هر وقت هوس بیرون آمدن كنند باز گردانده مىشوند ! و اگر مىبینیم در آیه 102 سوره كهف چنین آمده: « إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِینَ نُزُلًا : ما جهنم را براى پذیرایى كافران آماده ساختیم .» در حقیقت از قبیل « فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ » است ، كنایه از اینكه بجاى پذیرایى ، آنها را مجازات و بجاى بشارت آنها را تهدید مىكند .
بعضى معتقدند كه" نزل" نخستین چیزى است كه با آن از میهمان تازه وارد پذیرایى مىشود (همان چاى و شربت در زمان ما) بنا بر این اشاره لطیفى است به اینكه جنات ماوى با تمام نعمتها و بركاتش نخستین وسیله پذیرایى از این میهمانان الهى است، و به دنبال آن مواهب در بركات دیگرى است كه هیچكس جز خدا نمىداند!.
تعبیر به" فَلَهُمْ جَنَّاتُ" مىتواند اشاره به این نكته نیز باشد كه خداوند باغهاى بهشت را عاریتى به آنها نمىدهد ، بلكه براى همیشه به آنها تملیك مىكند ، به گونهاى كه هرگز احتمال زوال این نعمتها ، آرامش فكر آنها را بر هم نمىزند .
و در آیه بعد به نقطه مقابل آنها پرداخته مىگوید : « وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ كُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ ؛ اما كسانى كه فاسق شدند و از اطاعت پروردگارشان بیرون رفتند جایگاه همیشگى آنها آتش دوزخ است .» (سجده 20)
« آنها براى همیشه در این جایگاه وحشتناك زندانى و محبوسند به گونهاى كه : هر زمان بخواهند از آن خارج شوند آنها را باز مىگردانند ؛(كُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها) »
و به آنها گفته مىشود :« بچشید عذاب آتشى را كه پیوسته انكار مىكردید ؛ (وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ) »
بار دیگر در اینجا مىبینیم كه عذاب الهى در برابر" كفر و تكذیب" قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر" عمل".
نتیجه گیری:
این نکته نهایی را می توان از این آیات در یافت کرد که ؛" ایمان" به تنهایى كافى نیست ، بلكه باید انگیزه بر عمل باشد ، اما " كفر" به تنهایى براى عذاب كافى است هر چند عملى همراه آن نباشد .
آمنه اسفندیاری
بخش قرآن تبیان
منابع:
1- تفسیر نمونه، ج 17
2- تفسیر مجمع البیان
3- تفسیر روح المعانى
چقدر خنده داره
که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذره!
چقدر خنده داره
که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید میریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره
که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره
که وقتی میخوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره
که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه لذت میبریم و از هیجان تو پوست خودمون نمیگنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانیتر از حدش میشه شکایت میکنیم و آزرده خاطر میشیم!
چقدر خنده داره
که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره
که سعی میکنیم ردیف جلو صندلیهای یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!
چقدر خنده داره
که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمیکنیم اما بقیه برنامهها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره
که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم اما سخنان قران رو به سختی باور میکنیم!
چقدر خنده داره
که همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!
چقدر خنده داره
که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا میگیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو میشنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر میکنیم!
خنده داره
اینطور نیست؟
دارید میخندید؟
دارید فکر میکنید؟
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.
آیا این خنده دار نیست که وقتی میخواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلیها را از لیست خود پاک میکنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.
این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره
عاقبت روابط نامشروع در کلام رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم
در هر خیابان و پارکی نگاه کنی یک دختر و پسر دست همدیگر را گرفته و در حال عبور و مرور هستند هر چقدر هم خوشبین باشیم باز یک جای سؤال باقی میماند که : اینها که سنشان به ازدواج نمی خورد و به طور معمول خواهران و برادران هم چنین صمیمانه تمام مدت دست در دست هم نیستند تمام طول مسیر ، پس این ها چه نسبیتی با هم دارند؟یا زیبنده یک جامعه مسلمان است که این چنین راحت حکمی صریح از دین نادیده گرفته شود ؟
با هیچ زبانی نمیشود به جوانان عزیز گفت که کارشان درست نیست چون توجیهات زیادی برای این رابطه تراشیده شده و کلا به گونه ای آن را پذیرفته و منطقی میدانند و نبودش را غیر ممکن میدانند خوب در این مقاله چند سخن گهربار از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می آوریم باشد که از پیامبر حرف شنوی داشته باشیم و کمی در کار خود تأمل کنیم . بدون پیش داوری این ها نه حرف ستاد امر به معروف است و نه اداره منکرات حرف کسی است که خداوند به جان شریفش سوگند میخورد و او راستگو ترین راستگویان است .
باید این نکته را افزود که این دوستی های نامشروع سبب حرص و ولع و از بین رفتن حجب و حیاء در بقیه جوانان می گردد. وقتی جوانی دید جوانان دیگر به راحتی با دختر یا دخترانی دوست می شوند، و یا دختری دید دختران مثل او، با پسران ارتباط برقرار می کنند، پیش خود فکر می کند، گویا برای این کارها مانعی پیش پای او نیست. لذا اگر چه دختر و پسری باشند که چندان تمایل به ارتباط نامشروع ندارند، اما به خاطر عدم نبودن تقوای بالا و نداشتن شناخت درستی از دین و برخوردار نبودن از معارف بلند دینی و از طرفی وسوسه شیطان، همه اینها دست به دست هم می دهند، زمینه را برای ورود اکثر جوانان به این باتلاق متعفن فراهم می سازند.
وقتی در بین اکثر جوانان جامعه روابط نامشروع رواج یافت، زندگی برای افراد سالم و متدین و کسانی که پایبند به دین و مذهبی هستند، مشکل خواهد بود. در حقیقت چنین جامعه ای به مرضی مبتلا شده که درمان آن بسیار سخت و یا غیر قابل علاج می گردد. همان گونه که اکثر جوامع غربی و برخی کشورهای اسلامی از این روابط نامشروع به ستوه آمدند و دائم در صدد درمان آن می باشند، که متاسفانه به خاطر دوری از دین و معنویت موفق نشده اند. و تنها راه درمان، بازگشت به دین و هویت و اصالت فرهنگی می باشد. اکنون به روایاتی در این مورد توجه فرمایید:
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم درباره ارتباط زن و مرد نامحرم فرمود:
«با عدوا بین انفاس الرّجال و النساء فانه اذا کانت المعاینة واللقاء کان الدّاء الّذی لا دواء له».
بین مردان و زنان نامحرم جدایی ایجاد کنید [تا با هم برخورد و تماس نداشته باشند]؛ زیرا هنگامی که آنان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند و با هم رفت و آمد داشتند، جامعه به دردی مبتلا خواهد شد که درمان نخواهد داشت. 1
همچنین آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمود: « ایاک و الخلوة بالنساء و الذی نفسی بیده ما خلا رجل بامراة الا دخل الشیطان بینهما و لان بزحم رجل خنزبراً منلطخاً بطین و حماة خبر له من ان یزحم منکئه امراة لا نجلّ له ».
از خلوت کردن با زنان بپرهیزید، قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست مردی با زنی خلوت نمی کند. مگر اینکه شیطان (برای وسوسه و به گناه انداختن آن دو) وارد می شود. اگر خوکی آلوده به کثافت و لجن باشد و به انسان برخورد کند بهتر است از آنکه شانه زن بیگانه ای با مرد نامحرم برخورد کند. 2
و نیز آن حضرت صلی الله علیه واله وسلم فرمود: « لان یطعن فی راس احدکم بمخفط من یدیه خیر له من ان یمس امراة لا تحل له ». اگر سوزنی با شدت و ضربه بر سر یکی از شما فرود آید، بهتر از آن است که زنی را که نامحرم است لمس کند. 3
رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم درباره شوخی با زن نامحرم فرمود: «من فاکه امراة لا یملک ها حبس به کل کلمة کلمها فی الدنیا الف عام فی النّار، و المراة اذ طاوعت الرجل فالنزمها او قبل ها او باشرها خراما او فاکهها واصاب منها فاحشة فعلیها من الوزر ما علی الرّجل فان غلبها علی نفسها کان علی الرّجل وزره ووزرها».
هر کس با زنی نامحرم شوخی کند برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی می کنند. و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار مرد قرار دهد و مرد او را در آغوش گیرد یا ببوسد یا تماسی برقرار سازد یا با وی بخندد و منجر به عمل خلاف شود، این زن هم مثل مرد گناهکار است و عذابش مثل اوست. ولی اگر زن راضی نبوده و مرد به زور مرتکب این عمل زشت شد، گناه هر دو بر گردن مرد خواهد بود. 4
حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم فرمود: از خلوت کردن با زنان بپرهیزید، قسم به آن خدایی که جانم در دست اوست مردی با زنی خلوت نمی کند. مگر اینکه شیطان (برای وسوسه و به گناه انداختن آن دو) وارد می شود. اگر خوکی آلوده به کثافت و لجن باشد و به انسان برخورد کن بهتر است از آنکه شانه زن بیگانه ای با مرد نامحرم برخورد کند
حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم در مورد دست دادن با زن نامحرم فرمود:
بزرگترین گناه طلبه (درس اخلاق امام 9)
«من صافح امراة حراماً جاء یوم القیامة مغلولاً ثم یومر به الی النّار».
هر کس با زن نامحرمی دست دهد، روز قیامت با دست زنجیر شده به گردن محشور شود، سپس امر می شود تا او را به آتش ببرند. 5
حضرت علی علیه السلام در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:
« عباد الله! اعلموا... محادثة النّساء تدعوا الی البلاء و بزبغ القلوب. و الرّمق لهنّ یخطف نور ابصار القلوب و لمح العبون مصائد الشّیطان ».
ای بندگان خدا! بدانید که... گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل ها را منحرف می سازد، و پیوسته به زنان چشم دوختن نور چشم دل را خاموش می گرداند، و همچنین با گوشه چشم به نامحرم نگاه کردن از حیله و دام های شیطان است. 6
(منظور از با گوشه چشم آن است که شیطان ملعون گاهی انسان را وسوسه می کند و می گوید: یک لحظه به این زن بنگر و فوری چشمت را برگردان! که همین کار باعث نگاه های بعدی و مقدمه گناهان بزرگ خواهد شد.)
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم در باره سخن گفتن با زن نامحرم فرمود:
« ایاک و محادثة النساء فانه لا یخلوا رجل بامراة لیس لها محرم الا هم بها ».
از گفتگو و اختلاط با زنان بپرهیز. به راستی هیچ مردی با زن نامحرمی در خلوت سخن نمی گوید مگر اینکه در دل او نسبت به وی رغبت پیدا می کند. 7
خوب اکنون کدامیک از شما دوست دارد به خاطر شوخی و لذتی زودگذر آخرت خود را نابود کند جوانانی که این قبیل روابط را داشته اند و بعدا صدمه هایی از همان محبوب و معشوق خود می بینند صدها بار در دل آرزو می کنند که ای کاش هرگز وارد این روابط نمی شدند که از یک طرف ترک آن حتی بعد از ازدواج برایش سخت باشد و هم اینکه لذت پاک بودن را مثل کسانی که وارد این گود نشده اند از دست داده اند هر چند توبه کنند توبه اگر واقعی باشد مجازات اخروی آن را از بین می برد اما اثر وضعی آن گناه خو د را نشان خواهد داد مثل یک اثر سوختگی روی پوست که با درمان سوزش آن از بین میرود و حس نمیشود اما ردش بر روی پوست باقی میماند بالاخره باید فرقی بین آن هایی که گناه می کنند و آن هایی که خویشتن داری میکنند باشد یا نه ؟ پاک ماندن هنر است و والا گناه کردن که کاری ندارد .
پی نوشت ها:
1- بهشت جوانان، ص 468.
2- بهشت جوانان، ص 468. مرات النساء ص 117، و مانند آ« مستدرک الوسائل ج 14 ص 5- 264.
3- بهشت جوانان، ص 469. مرات النساء ص 117.
4- بهشت جوانان، ص 441. عِقاب الاعمال: ص 652.
5- بهشت جوانان، ص 442. عِقاب الاعمال: ص 652.
6- بهشت جوانان، ص 472. بحارالانوار ج 74 ص 291 و مانند آن بخارج 75 ص 232.
7- بهشت جوانان، ص 472. مرآت النساء: ص 141
فان پاتوق
نیکلا سارکوزی در اظهارات اسلام ستیزانه جدید خود اعلام کرد: نمیخواهم صدای اذان در فرانسه شنیده شود
راسخون: سارکوزی چهارشنبه گذشته در جمع اعضای حزب حاکم فرانسه گفت: «باید به حکومت لائیک در فرانسه احترام گذاشت و هیچ یک از ادیان نباید تبلیغ دین خود را انجام دهند.» وی در ادامه اظهارات خود افزود:
«مسلمانان نباید باعث اخلال در شهرهای فرانسه شوند و نمازشان را در خیابانها برگزار کنند.»
نمونه ای از افراط در عبادت
عبادت و دعا
نمونه ای از افراط در عبادت
این زهد و عبادت چقدر ارزش دارد؟ این، ارزش ندارد که آدم در رکاب مردی مانند علی باشد اما در راهی که علی دارد راهنمایی می کند و در آنجایی که علی فرمان جهاد می دهد، شک کند که آیا این درست است یا نادرست، و عمل به احتیاط کند، بنا را بر احتیاط بگذارد. مثل اینکه می گویند: چرا ما روزه ی شک دار بگیریم؟ می بینید که در میان مردم هم این حرف خیلی زاید است: «چرا ما روزه ی شک دار بگیریم، این چه کاری است؟ چرا جایی بجنگیم که شک داریم؟ می رویم جایی که روزه ای که می گیریم روزه ی شک دار نباشد.» این چه ارزشی دارد؟ اسلام بصیرت می خواهد؛ هم عمل می خواهد و هم بصیرت. این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد. در دوران ستمگری مانند معاویه و ستمگرتری مانند یزیدبن معاویه زندگی می کند (معاویه ای که دین خدا را دارد زیرورو می کند، یزیدی که بزرگترین جنایتها را در تاریخ اسلام مرتکب می شود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر می رود)، آقا رفته یک گوشه ای را انتخاب کرده، شب و روز دائماً مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه ی دیگری به زبانش نمی آید؛ یک جمله ای هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسین بن علی علیه السلام می گوید، بعد پشیمان می شود که این حرف دنیا شد، چرا به جای آن سبحان الله، الحمدُ لله نگفتم؟ چرا به جای ان یا حیُّ یا قیّوم نگفتم؟ چرا اللهُ اکبر نگفتم، لا حَولَ وَ لا قوَّةَ اِلاّ بالله نگفتم؟ این با تعلیمات اسلامی جور در نمی آید. لا یُری الجاهِلُ اِلاّ مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً جاهل یا تند می رود یا کُند.
منبع:کتاب آزادی معنوی شهید مطهری
ارسالي از طرف کاربر محترم : j133719
/م
راسخون
میزان قتل و کشتار در آخرالزمان
وقتی به بررسی روایات وارده در زمینه مهدویت و ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می پردازیم، به روایاتی برمی خوریم که بیانگر کشتاری در حجم وسیع است که قسمتی از آن ها مربوط به ملاحم و فتنه های قبل از ظهور است و ارتباطی به دوران ظهور ندارد و تنها به بیان اوضاع نابسامان جهان قبل از ظهور می پردازد و دسته ای دیگر از روایات نیز مربوط به زمان ظهور و حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
اما آیا به راستی وقتی امام عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور می کند، دست به کشتار وسیعی می زند و همه را از دم تیغ می گذارند؟... شاید این سؤالی باشد که شما نیز مایل باشید پاسخ آن را بدانید. قبل از پاسخ به این سؤال،باید دانست که روایات وارده در این زمینه به دو دسته تقسیم می شوند:
1. روایاتی که از طریق عامه نقل شده و بیشتر هم از احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله است و البته بیشتر آن ها هم از نظر سند دچار مشکل است، به طوری که بعضی از آن ها مرسل است و برخی دیگر به پیامبر صلی الله علیه و اله منتهی نمی شود؛ بلکه از افرادی همانند کعب الاحبار نقل شده که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمان نبوده است. قابل ذکر است که بیشتر این روایات، از اسرائیلیات است که با اغراض مختلفی وارد کتاب های روایی شده اند.
2. روایاتی که از طرق اهل بیت علیهم السلام نقل شده و یا در کتاب های شیعه ذکر شده است.
میزان کشتارها
به یقین هنگام قیام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قتل و کشتار رخ خواهد داد؛ زیرا این واقعه عظیم بدون برطرف کردن خارها و دشمنان سر راه آن حضرت میسر نخواهد شد. اهل بیت علیهم السلام نیز در روایات مختلفی بر اصل قتل و خونریزی هنگام ظهور و قیام حضرت اشاره کرده اند. در روایتی آمده است: یکی از یاران امام باقر علیه السلام درباره این سخن مرجئه که می گویند: هنگامی که قیام قائم روی دهد، همه کارها برای او هموار خواهد شد و به اندازه یک ظرف حجامت هم خون نمی ریزد، از امام باقر علیه السلام سؤال کرد و امام در جواب فرمود: «هرگز چنین نیست؛ سوگند به آن که جانم به دست اوست، کار به اینجا می انجامد که ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک خواهیم کرد».1
اما از سوی دیگر این نکته نیز باید مورد توجه قرار گیرد که نیم نگاهی به تاریخ اسلام، بیانگر آن است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام همواره کوشیده اند امور را به طور عادی و از مسیر طبیعی آن انجام دهند و حتی الامکان دست به شمشیر نشوند؛ زیرا هدف آنان ارشاد و هدایت مردم است. اما گسترش عدالت در جامعه تیز اقتضای کشت و کشتار ـ اگر چه در حد محدود ـ را دارد. همچنین قرار نیست که تمام امور از طریق معجزه حل شود، ولی این اندیشه افراطی نیز صحیح نیست و هرگز دلیلی عقلی و عقلایی و نقلی بر گستردگی کشتارها در حدی وسیع وجود ندارد.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «این امر ـ قیام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ واقع نمی شود تا این که دو سوم مردم از بین بروند»
با توجه به روایات، اندکی قبل از ظهور جهان شاهد جنگ های خونینی خواهد بود و مردم با مشاهده و مواجهه با این جنگ ها، به استقبال مصلح عالم خواهند رفت. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز با استفاده از این شرایط و با کمترین استقامتی از سوی مخالفین خود و ظالمین، عالم را فتح خواهد کرد.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: «این امر ـ قیام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ واقع نمی شود تا این که دو سوم مردم از بین بروند». راوی می گوید: به حضرت عرض کردم: اگر دو سوم مردم از بین بروند، چه کسی باقی می ماند؟ حضرت فرمود: «آیا راضی و خرسند نمی شوید که شما از یک سوم باقی مانده باشید».2
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام در پاسخ زراره که از حقیقت ندای آسمانی پرسیده بود، فرمود: «آری، به خدا سوگند، چنان است که هر قومی با زبان خودشان آن را می شنوند. این امر محقق نمی شود تا این که نه دهم مردم از میان بروند».3
امام صادق علیه السلام در حدیث دیگری فرموده است: «قبل از قیام قائم، دو نوع مرگ رخ می دهد؛ مرگ سرخ و مرگ سپید تا این که از هر هفت نفر، پنج نفر از بین برود. مرگ سرخ با شمشیر و مرگ سپید با طاعون است.»4
این گونه روایات به حجم وسیعی از کشتارها پیش از قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و قبل از ندای آسمانی اشاره دارد؛ هر چند برخی از این دسته روایات نیز از مجعولات و اسرائیلیات هستند که با اهداف و انگیزه های خاصی همانند خدشه دار کردن چهره نهضت جهانی و حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یا توجیه کشتارها در فتوحات و ... به کتاب های روایی وارد شده و کشتارهای زیادی را به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نسبت داده است. برخی از این دسته روایات نیز از نظر سندی دچار مشکل هستند؛ از جمله روایتی که فضل بن شاذان از امام صادق علیه السلام نقل کرده که حضرت فرموده است: «قائم، آن قدر از انسان ها را می کشد که تا ساق پا را خون فرا می گیرد، تا آنکه شخصی از فرزندان پدرش به او اعتراض شدید می کند».5 این حدیث، مرفوعه است و از نظر سندی نیز مشکل دار است.
به این نکته نیز باید توجه داشت که کار عظیمی که حضرت انجام می دهد؛ یعنی گسترش حکومت عدل جهانی، اقتضای چنین قتل و کشتاری ـ اگرچه در حدی محدود ـ را دارد؛ زیرا با قیام حضرت هرگز ستمگران ساکت نخواهند بود، ولی وقتی این کشتارها را با قیام ها و نهضت های دیگرمقایسه کینم، در می یابیم که قابل توجه نیست.
به یقین هنگام قیام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قتل و کشتار رخ خواهد داد؛ زیرا این واقعه عظیم بدون برطرف کردن خارها و دشمنان سر راه آن حضرت میسر نخواهد شد. اهل بیت علیهم السلام نیز در روایات مختلفی بر اصل قتل و خونریزی هنگام ظهور و قیام حضرت اشاره کرده اند. در روایتی آمده است: یکی از یاران امام باقر علیه السلام درباره این سخن مرجئه که می گویند: هنگامی که قیام قائم روی دهد، همه کارها برای او هموار خواهد شد و به اندازه یک ظرف حجامت هم خون نمی ریزد، از امام باقر علیه السلام سؤال کرد و امام در جواب فرمود: «هرگز چنین نیست؛ سوگند به آن که جانم به دست اوست، کار به اینجا می انجامد که ما و شما عرق و خون بسته شده را پاک خواهیم کرد»
شاید این سؤال پیش آید که چرا حضرت با زور و درگیری و جنگ بر جهات تسلط می یابد؟ آیا نمی شود که با راهکارهای تربیتی و آموزشی این اتفاق رخ دهد؟ باید دقت داشت که از مهم ترین کارهای حتمی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، جنگی تمام عیار با تمام انسان های خون آشام است. حال در مسئله جنگ چطور ممکن است هدایت انسان و ساختن جامعه بشری با دعوت اخلاقی و تربیت درست، امکان پذیر باشد که به خونریزی و جنگ نیز نیازی نباشد؟
با مطالعه تاریخ بشری به خوبی می توان دریافت که موانع راه رشد و تکامل انسان جز با قدرت و خونریزی از سر راه برداشته نمی شود. هر چند که تعالیم اخلاقی و اصول تربیتی تأثیرهای ژرف و گسترده داشته است، اما این تأثیرها در برخی از افراد نجیب انسانی است و در افراد سلطه طلب و دنیادار و استثمارگر که منابع اقتصادی، سیاسی و نظامی جوامع را در دست داشته و دارند، یا هیچ تأثیری ندارد و یا تأثیر آن تحول آفرین و دگرگون ساز نبوده است. از این رو، برای تربیت و هدایت آنان باید عامل دیگری را به کار گرفت تا سد راه انسان ها نشوند و راه رشد توده ها را نبندند و بدین وسیله همگان بتوانند بی هیچ گونه مانعی به راه رشد خویش ادامه دهند. بنابراین، جنگ و کاربرد نیرو به عنوان یک ضرورت برای دستیابی به هدف های انسانی مطرح است.
دین مبین اسلام نیز با توجه به همین واقعیت هاست که جنگ را نه به عنوان هدف و آرمان، بلکه به عنوان راه و وسیله برای تحقق توحید و عدل پذیرفته است. هم چنانکه قرآن می فرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاّ عَلَی الظّالِمینَ»؛ « و با آن ها پیکار کنید تا فتنه (و بت پرستی و سلب آزادی از مردم) باقی نماند و دین، مخصوص خدا گردد. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آن ها نشوید؛ زیرا) تعدّی جز بر ستمکاران روا نیست».6
زهرا رضائیان
بخش مهدویت تبیان
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج52، ص356.
2. کمال الدین، ج2، ص655 و656.
3. الغیبه نعمانی، ص274.
4. کمال الدین، ج2، ص655.
5. بحارالانوار، ج52، ص387.
6. بقره: 193.
مدت زمان حکومت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
یکی از موضوعات مورد توجه در زمینه مهدویت، مدت زمان حکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. روایات مختلفی در این زمینه وارد شده است که هر یک مدت زمان حکومت را متفاوت با دیگری مطرح کرده است و كمترین آنها، هفت سال و بیشترین آنها، 309 سال (به مقدار توقف اصحاب كهف در غار) می باشد.
هفت، هشت، نه، ده، نوزده، بیست، چهل و 309 سال، مدت زمان هایی هستند كه در روایات از آنها به عنوان مدت حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یاد شده است.
در بسیاری از روایاتی كه از طریق اهل سنت از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل شده، مدت زمان حكومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هفت یا نه سال ذكر شده است. در یكی از این روایات چنین آمده است: «زمین از ظلم و جور پر می شود، آنگاه مردی از خاندان من قیام می كند، او هفت یا نه [سال] حكومت می كند و زمین را از عدل و داد آكنده می سازد.»1
علامه مجلسی رحمة الله علیه نیز برخی روایت های اهل تسنن را كه در آنها مدت حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هفت یا نه سال بیان شده است، نقل كرده اند؛ از جمله این روایت که می گوید: «... پس خداوند مردی از عترت و خاندان مرا برمی انگیزد و زمین را از عدل و داد پر می كند؛ چنان كه از ظلم و جور پر شده بود. ساكنان آسمان و زمین از او خشنودند، آسمان چیزی از بارانش را نگه نمی دارد و همه را پی در پی، فرو می فرستد، زمین هیچ روئیدنی را در خود نگه نمی دارد و همه را خارج می سازد تا آنجا كه انتظار می رود مردگان نیز زنده شوند، جهانیان هفت یا هشت، یا نه سال در این وضع زندگی می كنند.»2
نعمانی در آخرین باب كتاب خود (الغیبة)، چهار روایت، در زمینه مدت زمان حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نقل كرده كه در همه آنها از نوزده سال یا نوزده و چند ماه سخن به بیان آمده است.3 وی در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین نقل کرده است: «همانا قائم [بر او درود باد] نوزده سال و چند ماه حكومت خواهد كرد.»4
برخی روایات نیز مدت حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را چهل سال ذكر كرده اند. از جمله در روایتی كه از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده، آمده است: «او چهل سال در روی زمین فرمانروایی می كند.»5
امام حسن مجتبی علیه السلام نیز از پدر بزرگوارش نقل می كند كه فرمود: «خداوند در آخرالزمان مردی را بر می انگیزد... او زمین را از عدل، داد، برابری، نور و برهان پر می كند... او [به مدت] چهل سال بر شرق و غرب عالم فرمانروایی می كند. پس خوشا به حال كسی كه زمان او را درك كند و سخن او را بشنود».6
برخی روایات، ابتدا مدت حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را هفت سال اعلام كرده اند، ولی در ادامه یادآور شده اند كه هر یك سال از حكومت آن حضرت برابر با ده سال از سال های معمولی است. از جمله در روایتی آمده است که عبدالكریم خثعمی می گوید، به امام صادق علیه السلام عرض كردم: «قائم ـ بر او درود باد ـ چند سال حكومت می كند؟» و آن حضرت فرمود: «هفت سال، روزها و شب ها طولانی می شوند تا آنجا كه هر سال از سال های او با ده سال از سال های شما برابری می كند و بدین گونه مدت حكومت او با هفتاد سال از سال های شما برابر می شود.»7
آخرین گروه از روایات، شامل روایاتی است كه مدت زمان حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را به تعداد سال های اقامت اصحاب كهف در غار، یعنی 309 سال دانسته اند. در یكی از این روایات كه از امام باقر علیه السلام نقل شده، چنین آمده است: «قائم مدت 309 سال حكومت می كند، به تعداد سال هایی كه اصحاب كهف در غار خود درنگ كردند. او زمین را از عدل و داد پر می كند، چنان كه ستم و بیداد پر شده بود.»8
در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام چنین آمده است: «به خدا سوگند مردی از ما اهل بیت سیصد سال به اضافة نه [سال] حكومت خواهد كرد، گوید: به آن حضرت عرض كردم: [و] این كی خواهد شد؟ فرمود: پس از وفات قائم. به آن حضرت گفتم: قائم چقدر در عالم خود برپاست تا از دنیا برود؟ فرمود: نوزده سال از روز قیامش تا روز مرگش.»9
با توجه به اختلاف هایی كه در زمینة مدت حكومت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در روایات وجود دارد، عده ای از عالمان و محدثان شیعه و سنی به توجیه این اختلاف ها و جمع میان روایات پرداخته اند. علامه مجلسی رحمة الله علیه معتقد بود: «اخبار متفاوتی كه در زمینة مدت حكومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد شده است، برخی بر همة مدت فرمانروایی آن حضرت، برخی بر زمان استقرار دولت او، برخی بر سال ها و ماه هایی كه در نزد ما وجود دارد و برخی هم بر سال ها و ماه های طولانی زمان ایشان حمل می شود.»10
نویسنده کتاب «الشیعة و الرجعة» نیز در این باره می نویسد: «این اقوال در ظاهر متناقض هستند و به هیچ یك از آنها نمی توان اعتماد كرد. بله، روایت هفت سال در احادیث سنیان و اخبار ما (شیعیان) تكرار شده است و چه بسا این روایت بر دیگر روایات ترجیح داشته باشد؛ زیرا این روایت با برخی اخبار ما مطابق است كه می گویند مراد از هفت سال، هفتاد سال است و آن حضرت با قدرت خدای تعالی پس از ظهور، این مدت زندگی می كند. یعنی هر یك سال [از مدت زندگی ایشان] برابر با ده سال از سال های ما خواهد بود. این موضوع در اخبار ما كه ائمه حدیث و حافظان علم درایه و حدیث آنها را نقل كرده اند، تبیین شده است».11
آیتالله مكارم شیرازی نیز در این باره چنین می نویسد: «اگرچه درباره مدت حكومت او احادیث مختلفی در منابع اسلامی دیده می شود كه از پنج یا هفت سال تا 309 سال (مقدار توقف اصحاب كهف در آن غار تاریخی) ذكر شده است كه در واقع ممكن است، اشاره به مراحل و دوران های آن حكومت باشد (آغاز شكل گرفتن و پیاده شدنش پنج یا هفت سال و دوران تكاملش چهل سال و دوران نهایی اش بیش از سیصد سال! دقت كنید)، ولی قطع نظر از روایات اسلامی، مسلم است كه این آوازه ها و مقدمات برای یك دوران كوتاه مدت نیست؛ بلكه قطعاً برای مدتی است، طولانی كه ارزش این همه تحمل زحمت و تلاش و كوشش را داشته باشد.»12
ابن حجر عسقلانی از علمای اهل سنت نیز درباره جمع روایات مدت حكومت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، چنین می نویسد: «در نشانه های مهدی منتظر روایت های هفت سال بیشتر و مشهورتر هستند. بر فرض درستی همه روایت های [وارد شده در این موضوع] می توان آنها را اینگونه جمع كرد: حكومت او از نظر ظهور در قدرت متفاوت است. پس چهل سال ـ به عنوان مثال ـ به اعتبار همه مدت حكومت اوست. هفت سال و مانند آن به اعتبار نهایت ظهور و قدرت حكومت او و بیست سال و مانند آن نیز به اعتبار حد میانه [ظهور و مدّت حكومت او] است.»13
بنابراین شاید بتوان گفت كه دوران زمامداری امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به طور خاص، یا كلّ مدت استمرار حكومت عادلانه ای كه پس از ظهور تشكیل می شود، 309 سال است و سایر سال هایی كه در روایت ذكر شده است ـ بر فرض صحت روایات ـ ناظر به دوران های مختلف استقرار حكومت مهدوی از ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تا تشكیل حكومت است؛ زیرا استقرار حكومت عادلانه در سراسر زمین پس از قرن ها حاكمیت كفر و ظلم، نیازمند مجاهدتی طولانی و گسترده است و قطعاً حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باید سال ها در جهان حضور داشته باشد تا بتواند به همه اهداف خود جامة عمل بپوشاند. از سویی دیگر نیز پذیرش این مطلب كه مردم قرن ها برای تحقق عدل مهدوی در انتظار باشند و سختی ها و مشكلات بسیاری را در این راه تحمل كنند، ولی این حكومت چند سالی بیشتر به طول نینجامد؛ بسیار دور از ذهن است.
زهرا رضائیان
بخش مهدویت تبیان
پی نوشت ها:
1. احمدبن حنبل، المسند، ج 3، ص 28.
2. بحارالانوار، ج 51، ص 104.
3. ر. ك: الغیبة، ص 331 ـ 332.
4. همان، ص 332، ح 4.
5. الزام الناصب، ص 304.
6. بحارالانوار، ج 52، ص 280.
7. همان، ص 337.
8. همان، ص 291.
9. الغیبة، ص 331ـ332، ح 3.
10. بحارالانوار، ج 52، ص 280.
11. طبسی نجفی، محمدرضا، الشیعة و الرجعة، ج 1، ص 225.
12. مكارم شیرازی، ناصر، حكومت جهانی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ، ص 281.
13. المهدی، ص 242.
مهر: ضربان قلب زن از دست هایش گذشت و با صدای قلبش آمیخت، سمفونی وحشت در وجودش نواخته شد، صدای مرد سفیدپوش مثل درد توی حفره خالی سرش می پیچید، مرد در هر نگاه ترس را نثار وجود زن می کرد.
چشمان زل زده اش، زن را می کاوید، زن دستپاچه شد، هول برش داشت، دوید تا آنجا که می توانست دوید. اما انگار صدای نفسهای مرد را پشت سرش می شنید، مرد ابتدا بوق زده بود و حالا در گرگ و میش خیابان دنبالش کرده بود تا او هم از خیابان سهمی را داشته باشد.
راننده تاکسی اتوبوس یا فروشنده دوره گرد، پلیس راهنمایی و رانندگی و... از آن دسته افرادی هستند که با خیابان انس می گیرند، اما همه انس گرفتن ها برای داشتن شغلی آبرومند یا حداقل داشتن دستمزدی ازعرق جبین نیست، گاهی خیابان می شود مامن، گاهی محل زندگی و گاهی راهی برای رسیدن به مقصد و این گونه می شود که "بیشترین وقت" سهم خیابان است.
تحقیقات انجام شده نشان می دهد که به میزان مدت زمان حضور زنان و دختران در سطح خیابانها، هریک از آنها یک تا ۲۰ بار از سوی مردان خیابانی با مزاحمتهای کلامی و فیزیکی مورد آزار و اذیت قرار می گیرند و مردان خیابانی نیز در زمره دیگر فجایعی قلمداد می شوند که طی سالهای اخیر به عنوان ”آتشی زیر خاکستر" بسیاری از خانواده ها را به کام نابودی کشانده اند، حضور مردان خیابانی در مکانهای مختلف مانند شرکتهای خصوصی، خیابانها، سینماها، پارک ها، پیاده روها و مراکز تفریحی، زنان را نسبت به جامعه و دیگر مردان بدبین کرده است.
باید اینگونه باشد که هرجا که صحبت از زنان خیابانی می کنیم از مردان خیابانی هم نام ببریم، زیرا این معضل، روی دو پایه بنا شده و وقتی ما یک پایه را از صورت مسئله حذف می کنیم، بدیهی است که به نتیجه مطلوب نمی رسیم.
در واقع با وجود مردان خیابانی، زنان ایرانی قربانی یک فاجعه اجتماعی می شوند، سمیه 25 ساله در این رابطه می گوید: یک زن در خیابان انواع و اقسام کلمات رکیک، مزاحمت ها، بوق زدن ها، چراغ زدن ها، ترمز کردن ها، تنه زدن ها و پیشنهادات زشت را باید تحمل کند وحتی اگر قصد برخورد و مقابله نیز داشته باشد، توسط بسیاری از مردم جامعه متهم شده یا به باد استهزا گرفته می شود تا جایی که دیگرهیچ زن ودختر جوان یا مسنی از این عمل ناپسند که امروز بسیار فراگیر و تبدیل به یک رفتار اجتماعی شده است، در امان نیست.
وی می افزاید: البته با توجه به محدودیت هایی که برای زنان و دختران در اجتماع ما به منظور عدم پیگیری توسط مراجع قضایی و انتظامی یا برخورد با پدیده مزاحمت خیابانی وجود دارد، زنان روز به روز سرخورده تر و مردان لحظه به لحظه گستاخ تر می شوند.
فاطمه مادری کارگر است. وی در خصوص عدم امنیت دختران در خیابان ها به خبرنگار مهر می گوید: حتی دختران دانش آموز نیز در مسیر رفتن به مدرسه از دست آزارهای مردان خیابانی در امان نیستند. البته فقط دختران جوان مورد آزار مزاحمان قرار نمی گیرند بلکه زنان سالخورده نیز مورد اذیت و آزار قرار می گیرند به طوری که مزاحمان خیابانی هیچ گونه تفکیکی میان افراد قائل نیستند
مینا دانشجوی کارشناسی ادبیات از این امر اظهار نارضایتی می کند و معتقد است درهر کجا که حضور داریم باید وجود آنها را تحمل کنیم بدون آنکه قدرت اعتراض کردن داشته باشیم ودر صورت اعتراض احترام خود را در جمع از دست می دهیم و اگر در محل کار نیز چنین مشکلی با همکاران داشته باشیم، با اعتراض خود متهم می شویم.
وی بیش از 70 درصد پسران را در رواج فساد وایجاد مزاحمت برای دختران مقصر می داند ومی گوید: در حالیکه اکثر دختران و زنان به مزاحمت های مردان بی توجهند اما شماری از پسران و مردان با خودروهای خود در مقابل هر زنی ترمز کرده و او را دعوت به هم صحبتی می کنند.
اگر خانمها با حجاب باشند مشکلی آنها را تهدید نمی کند
اما برخی هم نظری مخالف دارند به نظر لیلا طاهری دانشجوی کارشناسی ارشد جغرافیا اگردختر خانم های محترمه و یا خانم های محترمه حجاب اسلامی شان را رعایت کنند مطمئن باشید هیچکس جرات به خودش نمی دهد که مزاحمتی ایجاد کند و کافی است دختر خانم هایی که با حجاب اسلامی در جامعه فعالند را نگاه کنید تا به شما ثابت شود.
رضا رضایی دانشجوی 26 ساله مدیریت دولتی نیز دراین زمینه می گوید: جوانان نیازهایی دارند که نمی توان با آنها بی تفاوت برخورد کرد.
وی می افزاید: برخی از مواردی که باعث ایجاد مزاحمت برای زنان و دختران جامعه ما می شود، شاید در ابتدا اصلاً به قصد مزاحمت نبوده و تنها نوعی ارتباط برقرار کردن با فرد مقابل بوده است.
رضایی با اشاره به بیکاری جوانان تصریح می کند که وقت گذرانی و نیازهای عاطفی باعث می شود جوان بدون هیچ دلیلی ایجاد مزاحمت کند.
اشتغال و ازدواج آسان بخشی از مزاحمتهای خیابانی را حل می کند
وی راهکار اساسی برای حل این معضل را ایجاد بستری برای اشتغال جوانان می داند و تاکید می کند: این امر ازدواج را آسان تر کرده و جوانان را در مسیری سالم تر هدایت می کند.
چند دختر جوان توی پیاده رویی که پر شده از برگهای پاییزی قدم می زنند یکی از آنها که به نظر می رسد از متولدین دهه 60 باشد می گوید: هیچ نهاد یا مرجع قانونی تمایلی به برخورد با این افراد ندارد.
یک فعال حوزه زنان نیز معتقد است: روش ها و راهکارهایی که تا کنون برای رفع معضل زنان خیابانی اعمال شده اند، سلیقه ای، مقطعی، سطحی، کوتاه مدت و بدون آسیب شناسی واقعی و همه جانبه بوده اند.
ناهید نامداریان می افزاید: هرجا که صحبت از زنان خیابانی می کنیم باید ازمردان خیابانی هم نام ببریم زیرا این معضل مشکلی است که روی دو پایه بنا شده و وقتی ما یک پایه را از صورت مسئله حذف می کنیم، بدیهی است که به نتیجه مطلوب نمی رسیم.
وی در خصوص راهکارهایی که تاکنون اعمال شده و به نتیجه نرسیده، خاطرنشان می کند: معتقدم اساسا تاکنون هیچ برنامه عملی و استراتژی تدوین شده ای در این رابطه وجود نداشته و به همین دلیل است که روز به روز شاهد پیچیده تر شدن موضوع هستیم.
به گفته نامداریان متولیان این امر بعضی مواقع این معضل را به صورت یک پدیده بررسی کرده و برای آن راهکارهایی اعمال کرده اند و این در حالیست که معمولا پدیده های اجتماعی، چند سببی بوده و باید علل و فرضیه های مختلف را برای آنها در نظر گرفت.
وی می گوید: فقر، بیکاری، اعتیاد و الگوهای سنتی برای جامعه در حال گذار، نپرداختن درست مسئولان به مسائل فرهنگی، اقتصاد ناسالم، فاصله طبقاتی و... از جمله عوامل موثر در ایجاد این معضل اجتماعی هستند.
این فعال حوزه زنان یادآور می شود: بسیاری از نهادهای مرتبط با مسئله زنان و مردان خیابانی به وظایف خود عمل نکرده و از کنار مسائلی مانند قاچاق دختران و زنان عبور کرده یا برای حل کردن این مسئله تنها مسیر پلیس، دادگاه و اعدام را در نظر می گیرند.
دکتر زهرا پیراسته روانشناس نیز در مورد مردان خیابانی می گوید: مردان خیابانی به کسانی اطلاق می شود که بیشترین وقت خود را در خیابان سپری می کنند، این افراد خیابان را منبع کسب درآمد تلقی می کنند یا به عبارت دیگر خیابان را به عنوان منبعی جهت برآورده کردن نیازهای عاطفی، روانی و جنسی خود می دانند.
وی می افزاید که این افراد کسانی هستند که به نوعی از خانواده خود طرد شده یا خانواده آنها از بافت منسجم و ساختار بهنجار برخوردار نیست و از سوی دیگر این افراد به گونه ای برای ارضای نیازهای خود به محیطی غیر از خانه و خانواده متوسل می شوند.
پیراسته می گوید: مردان خیابانی غالبا از لحاظ روانشناسی اجتماعی آسیب دیده و آسیب رسان هستند و این امر به دلیل آن است که این افراد از نظر جنسی نمی توانند راه حل مناسبی بیابند چون جایی وجود ندارد که حتی اگر بیماری جنسی داشته باشند خود را مورد مشاوره قرار دهند و از دیگر موارد آشکار فعالیت مردان خیابانی وجود برخی موسسات خصوصی است که به مرکز آسیب های اجتماعی و پاتوق های رواج فساد و فحشا مبدل شده است
مردان خیابانی عامل رشد 15 درصدی دختران فراری
یک کارشناس اجتماعی نیز با بیان اینکه میدان تقاضا است که عرضه را ایجاد می کند، می گوید: اگر دختران فراری رشد 15درصدی در سال دارند باید علت آن را در میان مردان خیابانی جستجو کرد و افرادی که بدون هیچ محدودیتی در لباسها و شکل های مختلف باعث فریب دختران و زنان می شوند و زمینه سقوط اخلاقی چند نسل را می توانند فراهم کنند.
وی معتقد است که اگر مردان خیابانی دستگیر شوند و با آنها برخورد قاطعی شود به طور قطع زن خیابانی هم نخواهیم داشت اما چنین موردی وجود ندارد و مسئولان حکومتی تنها با مواردی چون بدحجابی برخورد کرده و به مسائل ریشه ای توجهی ندارند.
این کارشناس اجتماعی بالا رفتن سن ازدواج، افزایش روزافزون موانع ازدواج مانند تورم وافزایش هزینه های جاری چون اجاره و مسکن، بیکاری و همچنین عدم توجه والدین به فرزندان، از عوامل و مشکلاتی است که باعث می شود مسائلی این گونه ایجاد شود.
عکس ها تزئینی است
فان پاتوق
پیامبری که زیاد می خندید
اسحاق معرب کلمهی عبرانی "ایصحاق" به معنای ضاحک و خندان است. ایشان را اسحاق نامیدند بدان جهت که زیاد میخندید، یا به این دلیل که مردم هنگام تولد وی از پدر و مادری مسن، خندیدند.[1]
ولادت اسحاق نبی در بیان قرآن
اسحاق یکی از پیامبران الهی بود که خدای متعال او را در سن پیری به ابراهیم و همسرش عنایت فرمود و برکات و رحمت خود را بر این خاندان نازل نمود.[2] حضرت ابراهیم(ع) در سن پیری صاحب دو فرزند شد که اسماعیل نبی فرزند بزرگ ایشان است و اسحاق نبی فرزند کوچک.[3]
هنگامی که فرشتگان الهی برای مجازات قوم لوط نازل شدند، نزد حضرت ابراهیم رفتند و او را به ولادت اسحاق بشارت دادند:[4]
«وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ...»[5]
«و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق دادیم...»
نام مادر اسحاق را ساره ذکر کردهاند. [6] بعد از بشارت ملائکه، همسر ابراهیم با تعجب به پیری خودش و شوهرش اشاره نموده و این مسئله را چیز عجیبی دانست؛ زیرا فرد مسن شرایط و توانایی بچهدار شدن را ندارد![7] اما ملائکه در پاسخ وی به رحمت و برکات خدا بر خانوادهی ابراهیم اشاره نمودند؛ چراکه قدرت و ارادهی خدای متعال چنین است که میگوید: باش؛ موجود میشود.[8]
نبوت اسحاق نبی در آیینهی قرآن
حضرت اسحاق از جمله انبیاء الهی است که خداوند عنایت ویژهای به وی داشت. نام ایشان هفده مرتبه در قرآن ذکر شده که در برخی موارد به نبوت وی تصریح نموده و میفرماید:
«وَ بَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ»[9]
«ما او را به اسحاق -پیامبری از شایستگان- بشارت دادیم!»
حضرت اسحاق علاوه بر اینکه به عنوان نبی مثل سایر پیامبران به ایشان وحی میشد،[10] دارای صحف نیز بود؛[11] و خدای تبارک خطاب به پیامبر اسلام -صلیالله علیه و آله- میفرماید:
«قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَاأُنْزِلَ عَلَینَا وَ مَاأُنْزِلَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ...»[12]
«بگو: به خدا ایمان آوردیم؛ و (همچنین) به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق... نازل گردیده»
"مَا أُنْزِلَ" به معنای صحف معنا شده که بر پیامبران الهی از جمله حضرت اسحاق نازل میشد.[13]
دین و آیین اسحاق نبی(ع)
دین و شریعت اسحاق نبی همان دین حضرت ابراهیم یعنی اسلام ذکر شده که قرآن میفرماید:
«وَ وَصَّی بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یعْقُوبُ یابَنِی إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی لَکُمُ الدِّینَ فَلَاتَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[14]
«و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [=تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید!»
مراد از "بَنِیهِ" چهار نفر هستند که عبارتند از: اسماعیل، اسحاق، مدین و مداین؛[15] و منظور از "وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ" همان اخلاص در توحید، عبادت و خضوع قلب و جوارح برای خداوند است؛[16] چنانکه وقتی حضرت یعقوب در آخرین لحظات عمر شریفش از فرزندان خود پرسید: «پس از من، چه چیز را میپرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.»[17]
پس دین اسحاق همان دین پدرش ابراهیم بود که به دین حنیف تفسیر شده است؛[18] دینی که اساس آن بر توحید بنا شده و به هرگونه شرک و عبادت غیر خدا دست رد میزند و برای بشریت واجب و نعمت بزرگ الهی لحاظ میشود.[19]
برخی از تکالیف و مسئولیتهای حضرت اسحاق(ع)
در قرآن کریم برخی از تکالیف شخصی و مسولیتهای اجتماعی آن حضرت اینگونه بیان شده است:
1. اقامهی نماز و پرداخت زکات
خداوند برای هدایت بشر انبیائی را به عنوان ائمه¬ و الگو فرستاد، تا پیروانشان به آنها اقتدا کرده و در مسیر حق گام بردارند؛[20] لذا اعمال و رفتار آنها بهترین الگوی عملی برای پیروانشان به شمار میرود:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ... وَ أَوْحَینَا إِلَیهِمْ... و إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاةِ...»[21]
«و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وی [ابراهیم]بخشیدیم... و بر پا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم...»
اقامهی نماز یعنی نماز را با حدود و شرایط آن انجام دادن و آن را در وقت معین بجای آوردن و بر آن مداومت داشتن است،[22] و مراد از اداء زکات همان چیزی است که خداوند بر آنها واجب نموده، تا آن را به فقراء، مساکین و مستحقین بپردازند.[23] پرداخت زکات از افضل عبادات در امور مالی است، همانگونه که نماز از افضل عبادات بدنی است و از اینجا دانسته میشود این دو امر واجبی است که تماممم پیشین به آن مامور شده بودند.[24]
2. انذار و تبشیر قوم
از جمله وظایف انبیاء الهی، انذار و تبشیر امت است. پیامبران مامور شدند، در صورتی که مردم ایمان آورده و از رسولان الهی پیروی کردند، آنها را به مغفرت و رضوان خداوند بشارت دهند؛ اما اگر راه کفر را پیشه کردند و در صدد تکذیب انبیاء بر آمدند، آنها را از سخط و عقاب الهی بترسانند.[25]
«...وَ أَوْحَینَا إِلَی... إِسْحَاقَ وَیعْقُوب.. رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ...» [26]
«ما به... اسحاق و یعقوب... وحی نمودیم؛ پیامبرانی که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند...»
پس از جمله وظایف حضرت اسحاق و دیگر پیامبران این بود که مردم مؤمن را به بهشت و ثواب بشارت داده و کافران را از عقاب و آتش جهنم بیم دهند.[27]
3. انجام کارهای خیر
خداوند به پیامبران خود وحی کرد که کارهای خیر را انجام داده و در برپاداشتن شرایع دین اعم از عبادات و معاملات در میان مردم، تلاش کنند:[28]
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ... وَ أَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ...»[29]
«و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وی [ابراهیم] بخشیدیم... و انجام کارهای نیک... را به آنها وحی کردیم...»
مراد از "فِعْلَ الْخَیرَاتِ" همان عمل به شرایع نبوت بود،[30] که انجام این خیرات به وحی باطنی صورت میگرفت.[31] بنابراین رسولان الهی که به وسیلهی روحالقدس تایید میشدند، مأموریت یافتند که کارهای خیر از جمله اقامهی نماز، و اداء زکات که همان انفاق مالی است، بجای آورند.[32]
صفات و ویژگیهای حضرت اسحاق در قرآن
قرآن کریم برای اسحاق برخی ویژگیهایی را ذکر کرده که میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. قدرت و بصیرت
قرآن خطاب به نبی مکرم اسلام میفرماید:
«وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ أُولِی الْأَیدِی وَالْأَبْصَارِ»[33]
«و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها(ی نیرومند) و چشمها(ی بینا)!»
مراد آیه صاحب قوه بودن این بزرگواران در عبادت،[34] بصیرت داشتن و فقیه بودن در دین[35] و صاحب اعمال دینی و فکر علمی است.[36] بنابراین انبیاء مذکور در آیه مدح شدهاند؛ چون کلمهی "ید و بصر" هنگامی قابل مدحند که دست و چشم انسان باشند و در راهی بکار گرفته شود که خداوند برای همان هدف آنها را خلق کرده است. پس شخص با دست خود اعمال صالح را انجام داده و با آن به بندگان خدا خیر میرساند، و با چشم خود راههای عافیت و سلامت را از موارد هلاکت تشخیص داده و به حق میرساند. لذا آیهی شریفه با کنایه میفهماند که نامبردگان از جمله حضرت اسحاق(ع) در اطاعت خدا و رساندن خیر به خلق خدا، همچنین بیناییشان در تشخیص اعتقاد و عمل حق بسیار قوی هستند.[37]
2. خلوص در ذکر سرای آخرت
اسحاقِ پیامبر از جمله انبیائی بود که دائما ذکر آخرت میکرد؛[38] زیرا آلابراهیم، هم دین را خوب فهمیدند و هم به فهمیدهها خوب عمل میکردند.[39] بنابراین خداوند خطاب به پیامبر اسلام(ص) فرمود:
«وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ... إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّار».[40]
«و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق... را ما آنها را با خلوص ویژهای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود!»
اخلاص به اخراج هر چیز زاید ازشی اطلاق میشود که خداوند با لطف خود پیامبرانی را که در آیه ذکر شده، برای نعیم بهشت خالص نموده است و مراد از "ذِکْرَی الدَّارِ" متذکر شدن سرای آخرت و زیاد به یاد آخرت بودن و زهد پیشه کردن در دنیاست[41] که به سبب همین خصلت، آن بزرگواران نزد خداوند از برگزیدگان و نیکان به شمار آمدند.[42] بنابراین خداوند به آل ابراهیم"ذکری الدار" را جایزه داد؛ چون به یاد سرای اصیل و نهایی بودن جایزهی خالصی است که بهرهی هر کس نمیشود و خدای سبحان بر اثر علم صائب و عمل صالح خاندان ابراهیم، آنان را به چنین فضیلتی مفتخر کرد.[43]
قرآن خطاب به نبی مکرم اسلام میفرماید: «وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ أُولِی الْأَیدِی وَالْأَبْصَارِ» «و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها(ی نیرومند) و چشمها(ی بینا)!»
3. اهل عبادت
بعد از آنکه حضرت ابراهیم از بتپرستان و بتهایشان دوری گزید، خداوند اسحاق و یعقوب را به او بخشید و هر یک را به عنوان پیامبری بزرگ برگزید و نسل آن حضرت را اینچنین گسترش داد.[44] عبادت کردن خداوند از جمله خصلتهایی است که در خانوادهی حضرت ابراهیم مورد توجه بود:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ... وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ»[45]
«و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وی[ابراهیم] بخشیدیم... و تنها ما را عبادت میکردند»
"عَابِدِینَ" به کسانی گویند که مخلص در عبادت خداوند باشند؛[46] یعنی گفتار مردم در وجود این پیامبران تاثیری نداشته و آنها را از عبادت خداوند باز نداشت؛ بلکه آنها هر لحظه به یاد خداوند بوده و او را عبادت میکردند.[47]
4. الگوی هدایت
حضرت اسحاق از جمله پیامبرانی بود که خداوند وی را الگوی مناسب برای پیامبر اسلام-صلیالله علیه و آله- معرفی کرده و خطاب به ایشان میفرماید:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ... أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...»[48]
«و اسحاق و یعقوب را به او [=ابراهیم] بخشیدیم؛... آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن...»
در تفسیر این گفتهاند که خداوند به پیامبر گرامی اسلام امر نمود که به ادلهای که انبیاء گذشته اقامه کردهاند،[49] و به صبر آنها در برابر آزار و اذیت قوم و یا نوع تبلیغ آنها[50] و به هدایت توحیدی آنها اقتدا نماید.[51] در واقع این جمله تعریضی به مشرکین بود که محمد به پیامبری مبعوث نشد، مگر بر سنت پیامبران قبلی![52]
5. امام و اسوهی دیگران
حضرت اسحاق همانند برخی دیگر از انبیاء که در آیات شریفه نام آنها ذکر شده، در شمار ائمهی هدایت قرار گرفته که قرآن در این مورد میفرماید:
«...وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا...»[53]
«...و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت میکردند...»
واژهی "یهْدُونَ بِأَمْرِنَا" این معنا را دربردارد که آنها صلاحیت اسوه و الگو قرار گرفتن را دارند و در ابتدا خود هدایت شده، سپس امر هدایت امت بر عهدهی آنها گذاشته شد؛[54] همان کسانی که توسط روحالقدس تایید میشدند.[55]
امتیازات ویژهی خداوند به اسحاق نبی(ع)
در قرآن کریم به برخی انبیاء الهی امتیازات ویژهای بیان شده که حضرت اسحاق از جملهی آنهاست و در این نوشتار به نکاتی اشاره میشود:
الف. برکت
خداوند متعال بعد از توصیف حضرت ابراهیم و صبر ایشان بر ذبح فرزند خویش اسماعیل نبی[56] میفرماید:
«وَ بَارَکْنَا عَلَیهِ وَ عَلَی إِسْحَاقَ...»[57]
«ما به او و اسحاق برکت دادیم...»
در تفسیر برکت گفتهاند: خداوند بهوسیلهی کثرت ذریه به آنها برکت داد؛ به این معنا که آن بزرگوارن صاحب فرزند کثیری بودند و انبیاء الهی از نسل و اولاد آنها بود؛[58] بنابراین خداوند برکت دین و دنیا را بر ابراهیم و اسحاق نازل نمود[59] که در آیات دیگر رحمت و برکت الهی را مشمول حال اسحاق و خانوادهاش بیان نموده[60] و اینچنین نعمت خویش را بر این خاندان تمام کرده است.[61]
ب. کتاب آسمانی و مقام قضاوت
بعضی از پیامبران الهی دارای کتاب بودند که در آن احکام و حلال و حرام خدا تبیین شده بود و برخی دیگر دارای حکم قضاوت بودند که به واسطهی آن اقامهی عدل میکردند.[62]
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یعْقُوبَ... أُولَئِکَ الَّذِینَ آتَینَاهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ...»[63]
«و اسحاق و یعقوب را به او [=ابراهیم] بخشیدیم؛... آنها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوت به آنان دادیم...»
این آیه اشاره به انبیائی است که در آیات قبل ذکر شد.[64] مراد از "حُکم" مقام قضاوت در میان مردم است.[65] لذا حکم که همان حکمت باشد، به معنای علم نافع و فقه در دین است که احکام قضاوت نیز بر آن مترتب میشود و به واسطهی آن نزاعها و اختلافات مردم حل و فصل میگردد.[66]
گروه دین و اندیشه تبیان
نویسنده : ابراهیم صالحی حاجی آبادی
[1]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج5، ص70.
[2]. هود/72 – 75. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قیصر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج6،ص32.
[3]. ابراهیم/39. طبرسی، فضلبنحسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، اعلمی، 1415ق، چاپ اول، ج6، ص49.
[4]. ر.ک ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار؛ تفسیر القرآن الکریم، تحقیق محمدحسین حرزالدین، قم، الهادی، 1378ش، چاپ اول، ص227.
[5] .هود/71.
[6]. ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار؛ تفسیر القرآن الکریم، ص227 و عیاشی، محمد بن مسعود؛ کتاب التفسیر، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، تهران، العلمیة، 1380ق، ج2، ص152.
[7]. زحیلی، وهبة بن مصطفی؛ التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1418ق، چاپ دوم، ج12، ص108.
[8]. هود/72 و 73. مراغی، احمد بن مصطفی؛ تفسیر المراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج12، ص60.
[9]. صافات/112.
[10]. نساء/163.
[11]. عنکبوت/ 16 و 27.
[12]. آل عمران/84.
[13]. فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر الصافی، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم، ج1، ص192.
[14]. بقره/132.
[15]. بلخی مقاتل بن سلیمان؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق احمد فرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424ق، چاپ اول، ج1، ص79 و سمرقندی، ابواللیث؛ تفسیر سمرقندی؛ بیروت، دارالفکر، بیتا، ج1، ص121.
[16]. ر.ک طبری ابوجعفر، محمدبنجریر؛ جامع ¬البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1412ق، چاپ اول، ج16، ص57 و تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص79.
[17]. بقره/133.
[18]. یوسف/38. واحدی؛ تفسیر الواحدی، تحقیق، صفوان عدنان، بیروت، دار القلم، 1415، ج1، ص133.
[19]. مدرسی، سید محمدتقی؛ من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین، 1419ق، چاپ اول، ج5، ص201.
[20]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص265.
[21]. انبیاء/72 و 73.
[22]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص265 و آلغازی عبدالقادر، ملا حویش؛ بیان المعانی، دمشق، ترقی، 1382ق، چاپ اول، ج4، ص317.
[23]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص265.
[24]. عبدالقادر، ملا حویش؛بیان المعانی، ج4، ص317.
[25]. خطیب، عبدالکریم؛ التفسیر القرآنی للقرآن، بیتا، ج3، ص1012.
[26]. نساء/163 - 165.
[27]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج3، ص243.
[28] . ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیتا، ج17، ص80.
[29]. انبیاء/72 و 73.
[30]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص101.
[31]. طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1412ق، چاپ پنجم، ج1، ص247.
[32]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص305.
[33]. ص/45.
[34]. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، تحقیق طیب موسوی، قم، دارالکتب، چاپ سوم، 1404ق، ج2، ص242.
[35]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص571.
[36]. طبرسی، فضلبنحسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377ش، چاپ اول، ج3، ص199.
[37]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج17، ص211.
[38]. تفسیر صافی، ج4، ص305.
[39]. جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، قم، اسراء، 1383ش، ج6، ص494.
[40]. ص/45 و 46.
[41]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص571.
[42]. ص/45 - 47.
[43]. جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، ج6، ص494.
[44]. خطیب، عبدالکریم؛ التفسیر القرآنی للقرآن، ج9، ص91.
[45]. انبیاء/72 و 73.
[46]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص101.
[47]. خطیب، عبدالکریم؛ التفسیر القرآنی للقرآن، ج9، ص920.
[48]. انعام/84 و 90.
[49]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص189.
[50]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص107.
[51]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص260.
[52]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج6، ص206.
[53]. انبیاء/72 و 73.
[54]. زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق، چاپ سوم، ج2، ص58.
[55]. ر.ک المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص62.
[56]. ر.ک صافات/104 - 112.
[57]. صافات/113.
[58]. ابن جوزی؛ زادالمسیر، تحقیق محمد بن عبدالرحمن، 1407ق، چاپ اول، ج6، ص306. سمعانی، منصور؛ تفسیر سمعانی، تحقیق یاسر بن ابراهیم، ریاض، دارالوطن، 1418ق، ج4، ص410.
[59]. نفسی؛ تفسیر النفسی، بیتا، ج6، ص26.
[60]. هود/71 - 73.
[61]. ر.ک یوسف/6.
[62]. خطیب، عبدالکریم؛ التفسیر القرآنی للقرآن، ج4، ص233.
[63]. انعام/84 و 89.
[64]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص195.
[65]. تفسیر صافی، ج2، ص137.
[66]. زحیلی، وهبة بن مصطفی؛ التفسیر المنیر فی العقیدة، ج7، ص281.
سوسماری که سخن گفت!
حیوان داشت به سرعت از جمعیت دور مى شد كه رسول خدا او را صدا زد و فرمود: نزد من بیا. سوسمار بازگشت و نزد پیامبر آمد و به او نگاه كرد و ثابت ایستاد. پیامبر رو به حیوان کرد و گفت: اى سوسمار، من كیستم؟
شاید در زندگی شما هم روزهایی بوده است که اتوبان چهار بانده مشکلات به سویتان روانه گشته و طوفانی از سختیها به پا کرده است. گویا در چنین شرایطی حداکثر کاری که می توان انجام داد این است که هجمه پیش آمده را به سوی چهار راه تعقل هدایت نمود. اما با این حال گاهی هجمه چنان شدید است که پشت چهار راه اندیشه و عقلانیت ترافیک سنگینی از سوالات بی جواب و مشکلات لاینحل رخ می نمایاند.
به راستی در چنین شرایطی چه باید کرد و چگونه باید از مهلکه رهایی یافت؟
به طور عادی در این مواقع رایانه ذهن انسان هنگ می کند و چهار راه تفکرش قفل می گردد. انسان می ماند که چگونه تک تک مشکلات و پرسش های پیش رویش را حل کند و پیروز میدان باشد. اما واقعا راه حل چیست؟
اگر بخواهیم در چنین شرایطی بهت زده نشویم و درمانده نمانیم, باید پیش از هجوم مشکلات و سختی ها در پی ساخت یک دور برگردان باشیم. دوربرگردانی که نه تنها از هجمه شدید مشکلات جلوگیری می کند و آنها را از مسیر زندگی خارج می گرداند, بلکه به آنها به چشم یک موقعیت می نگرد و از آنها استفاده ای شایسته نیز می برد. دور برگردانی که از مشکلات, نهایت استفاده را می برد و آنها را به جاده خوبیها هدایت می کند.
نمونه این دور برگردانها را می توان در تاریخ زندگی اهل بیت به وفور تماشا کرد و الگو برداری نمود. البته باید توجه داشت که هر گروه از مشکلات و سختیها دور برگردان خاص خود را می طلبد که اگر در ساخت یکی دوتا از آنها موفق بودیم ساخت بقیه را هم خواهیم آموخت.
برای نمونه به جریانی اشاره می کنیم که پیامبر خدا با صبر و شکیبایی خود دوربرگردانی به سوی هدایت طراحی کرد و در نتیجه نه تنها هجمه چهار هزار مخالف را تدبیر کرد بلکه تمامی آنها را به جاده هدایت و بندگی راهنمایی نمود.
البته ساخت دوربرگردانی با این لطافت و عظمت کار هر کسی نیست ما الگو برداری از آن می تواند کار هر مسلمانی که مدعی پیروی از ایشان است, باشد.
سوسمار سخنگو
روزی یکی از صحرانشینان قبیله ای بزرگ و پرجمعیت سوسمارى را در بیابان دید و آن قدر به دنبال آن رفت تا شکارش نمود. او سوسمار را در آستین لباس خویش جاى داد و به طرف رسول خدا صلّی الله علیه و آله حركت كرد. هنگامى كه به او رسید با صداى بلند نام پیامبر را صدا زد و با بی ادبی تمام گفت:
«تو همان جادوگر و دروغگویى هستى كه آسمان در زیر خود و زمین بر روى خویش دروغگوتر از او ندیده است؟ آیا تو همان كسى هستى كه خیال مى كنى در آسمان خدایى دارى كه تو را بر هر انسان سیاه و سفیدی مبعوث کرده است؟ آیا تو گمان می کنی که بر لات و عزی (نام دو بت بزرگ مشرکان) هم مبعوث شده ای؟ اگر نمى ترسیدم كه قبیله ام مرا عجول و كم صبر بنامند, با این شمشیر ضربتى به تو می زدم و تو را به هلاكت مى رساندم و بر همه سرورى مى نمودم.»
در همین حال یکی از یاران پیامبر از جا برخاست که به او حمله کند. اما پیامبر مانع شد و فرمود: بنشین، زیرا مقام شخص صبور نزدیک به مقام پیامبرى است. سپس با نهایت شکیبایی جملاتی را به آن مرد بیابانی گفت و در نهایت چنین فرمود:
«اى مرد! اسلام بیاور تا از آتش در امان باشى. بدان که اموال ما به تو تعلّق خواهد داشت و تو برادر ما در دین اسلام خواهى بود.»
عرب بادیه نشین عصبانى شد و گفت: به لات و عزّى سوگند تا این سوسمار به تو ایمان نیاورد من ایمان نخواهم آورد. این را گفت و آن سوسمار را از آستین خود بیرون آورد و رها كرد.
حیوان داشت به سرعت از جمعیت دور مى شد كه رسول خدا او را صدا زد و فرمود: نزد من بیا. سوسمار بازگشت و نزد پیامبر آمد و به او نگاه كرد و ثابت ایستاد. پیامبر رو به حیوان کرد و گفت: اى سوسمار، من كیستم؟
در این حال حیوان به زبانى شیوا پاسخ داد: تو محمّد بن عبدالله هستى.
پیامبر فرمود: تو چه كسى را مى پرستى؟ حیوان گفت: «خدایى را كه دانه را مى شكافد و انسان را مى آفریند. همان کسی که ابراهیم را خلیل خود و تو را حبیبش قرار داده است. اى رسول خدا! همانا كه تو صادق و راستگویی. تو هدایت شده و هدایت کننده اى پر بركت هستى. تو دین پاک و حنیفى را آورده ای تا مردم را از گمراهی نجات دهی. پس اى بهترین دعوت كننده و اى بهترین فرستاده! تو را لبیک مى گویم كه تاكنون چون تویى به سوى جنّ و انس فرستاده نشده است.»
و آنگاه دهان سوسمار بسته شد و دیگر سخنى نگفت. هنگامى كه عرب صحرانشین این وضعیت را مشاهده كرد حیرت زده شد و با حال عجیبی به پیامبر گفت: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم. شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى یكتا وجود ندارد و تو هم فرستاده او هستى.»
این شد که مرد صحرانشین، اسلام آورد و اتفاقا خوب مسلمانی هم شد.
پس از این پیامبر رو به اصحاب خود کرد و فرمود: چند سوره از قرآن را به او بیاموزید. سوره ها را که آموخت, پیامبر از او پرسید: آیا از مال دنیا چیزى دارى؟
بادیه نشین گفت: «به خدا قسم که در میان چهار هزار مرد قبیله ام، هیچ كس فقیرتر از من نیست.»
پیامبر به اصحابش فرمود: چه كسى یک شتر به او مى دهد تا به جای آن, شترى در بهشت به او داده شود؟
سعد انصارى برخاست و گفت: پدر و مادرم به فداى تو! من شترى سرخ مو دارم كه آن را به او مى دهم.
رسول خدا دوباره به اصحابش فرمود: چه كسى عمّامه اى به او مى دهد تا خداوند به جای آن در قیامت تاجى از تقوا به او عطا نماید؟
على علیه السّلام از جا برخاست و عمّامه اش را از سر باز کرد و به او داد.
سپس پیامبر به اصحابش فرمود: چه كسى به این مرد توشه راه مى دهد تا خداوند توشه تقوا به او عطا كند؟
سلمان فارسى برخاست و فراهم آوردن توشه راه او را تقبل کرد.
مرد بادیه نشین هنگامى كه زاد و توشه را گرفت، بر شتر خویش سوار شد و نزد قبیله خود بازگشت. وقتی به آنجا رسید با صدایى بلند و رسا فریاد برآورد و گفت: بگویید كه خداوند یكى است و محمّد فرستاده اوست.
مردان قبیله وقتى این سخنان را از او شنیدند با شمشیرهای برهنه گرد او را گرفتند و گفتند:
«تو دین محمّد را پذیرفته ای؟ دین کسی که ساحر است و دروغگو؟»
صحرانشین به آنان گفت: «این طور که شما می گویید نیست. خداى محمّد بهترین معبود است و محمّد بهترین پیامبر. من نزد او رفتم در حالى كه گرسنه بودم و او سیرم كرد. برهنه بودم، که لباسم داد. پیاده بودم و سوارم كرد و این شتر را به من عنایت نمود.» آنگاه قصّه سوسمار را براى آنان باز گفت و در آخر گفت:
«اى مردم! اسلام بیاورید تا از آتش جهنّم در امان باشید.»
ابن عباس می گوید: در آن روز چهار هزار مرد شجاع اسلام آوردند و همیشه با پرچم هاى خود در خدمت پیامبر حاضر و آماده بودند. درود خدا بر پیامبر خوش اندیشه و خوش ذوق مان!
سید مصطفی بهشتی
بخش عترت و سیره تبیان
منبع: بحارانوار، ج 43، ص 70/ از ابن عباس
از برخى روایات استفاده مى شود كه نوح دو همسر داشت به نام «عمورة» و «رابعا» كه «رابعا» و فرزندش «كنعان» به حضرت نوح ایمان نیاوردند و سوار بر كشتى نشدند و هلاك گشتند .همسر دیگر او «عموره » با فرزندانش « سام » و « حام » و « یافث » به نوح ایمان داشتند و سوار بر كشتى شدند و نجات یافتند . قبر ایشان در نجف اشرف مى باشد
روش تبلیغی حضرت نوح علیه السلام در قرآن کریم
هر عملی برای فایده مند شدن نیازمند به کارگیری شیوه های خاص خود است و هیچ کاری بدون آن نظم و سرعت نمی یابد. تبلیغ دینی از این فایده مستثنی نیست و مبلغان دینی باید از پیشتازان این امر مهم باشند تا بتوانند پیام اسلام را به صورت روشمند و بر پایه های استوار به سراسر جهان گسترش دهند. خداوند این روش ها را در قالب آموزش به پیامبران در قرآن کریم بیان فرموده است.
با نوح(ع) آشنا شویم
حضرت نوح علیه السلام یکی از پیامبران اولوالعزم میباشد که در امر تبلیغ سابقه ای بس طولانی با عمر طولانی داشته است. ایشان دارای کتاب آسمانی نیز بوده است ، این کتاب اسم خاصی نداشته بلکه به اسم « کتاب نوح » معروف بوده است.
به فرموده علامه طباطبایی مقصود از «الکتاب» در آیه 213 سوره بقره : « كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ » کتاب حضرت نوح می باشد .
حضرت نوح علیه السلام از پیامبران بلند مرتبه خداوند است . نام حضرت 43 مرتبه در قرآن تکرار شده است و سوره ای مستقل به نام ایشان وجود دارد . وی در سال رحلت حضرت آدم به دنیا آمده است . شغل ایشان نجاری بوده است . ایشان مردی بلند قامت و تنومند و گندم گون بوده اند. محل بعثت و تبلیغ ایشان شامات و فلسطین و عراق بوده است .
درباره عمر نوح(علیه السلام) اقوال مختلفى وجود دارد كه براساس بعضى از آنها نوح 2500 تا 3000 سال عمر كرده است .1
تعداد همسران و فرزندان نوح(علیه السلام)
از برخى روایات استفاده مى شود كه نوح دو همسر داشت به نام «عمورة» و «رابعا» كه «رابعا» و فرزندش «كنعان» به حضرت نوح ایمان نیاوردند و سوار بر كشتى نشدند و هلاك گشتند .
همسر دیگر او «عموره » با فرزندانش « سام » و « حام » و « یافث » به نوح ایمان داشتند و سوار بر كشتى شدند و نجات یافتند . قبر ایشان در نجف اشرف مى باشد 2
شرایط تبلیغی حضرت نوح علیه السلام
براساس روایاتی که عمر آن حضرت را هزار و هشتصد سال بیان نموده اند ، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از پیامبری و نهصد و پنجاه سال بعد از بعثت و رسالت بود.
رسالتی با این عظمت برای فردی در سن هشتصد و پنجاه سالگی، ایمان و صبر و پشتکار فراوان می طلبد که حضرت همه را داراست . رسالتی که ایشان را به درجه اولوالعزم بودن رساند .
مدت زمان تبلیغ و ارشاد حضرت نوح(علیه السلام) پیش از طوفان ، 950 سال بوده است . این پیامبر اولى العزم براساس بعضى از روایات پس از طوفان نیز سیصد تا سیصدوپنجاه سال زندگى كرده است.3
در روایات آمده است که فقط هشتاد نفر از میان قوم نوح علیه السلام به او ایمان آوردند . اگر نهصد و پنجاه سال را بر هشتاد تقسیم کنیم عدد دوازده به دست می آید ، یعنی تقریباً برای هر نفر دوازده سال تلاش شده است .
مردم آن عصر غرق در بت پرستی ، خرافات و فساد بوده اند . آنها در حفظ رسوم باطل خود بسیار لجاجت می کردند و به قدری بر عقیده باطل خود تأکید داشتند که حاضر بودند جان دهند ، ولی از آن دست برندارند .
به عنوان نمونه برخی فرزندان خود را نزد نوح علیه السلام می آوردند و به آنان می گفتند: در صورت زنده ماندن پس از ما، هرگز از این دیوانه پیروی نکنید و از او بترسید مبادا شما را گمراه کند ؛ « و قالوا لا تذرن ء الهتکم و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا یعوق و نسرا ؛ و گفتند: دست از خدایان و بت های خود برندارید (به خصوص) بت های «ودّ» و «سواع» «یغوث» و «یعوق» و «نسر» را رها نکنید .»
شرایط خانوادگی نوح (ع)
یکی از عوامل مهم در موفقیت مردان ، همراهی و کمک همسر و خانواده آنان است .
حضرت نوح علیه السلام علاوه بر مخالفت همسر، به خاطر کفر یکی از پسرانش به نام کنعان نیز ناراحت بود ؛ « خدا برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است ، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولی به آن دو خیانت کردند .»
آن زمان که حضرت نوح علیه السلام پسرش را به سوار شدن در کشتی نجات فرا خوانده می فرمود: " یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین ؛ پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش!»
پسر نه تنها به سخن پدر اهمیتی نداد، بلکه در پاسخ گفت به کوه پناه خواهم برد.
شیوه های تبلیغ
حضرت نوح به علت طولانی بودن زمان تبلیغ، ناگزیر از ارتباط با نسل ها و قشرهای متعدد و متفاوت بود . به همین دلیل روش های متعددی را برای هدایت برگزیده اند که هر یک متناسب با زمان و مکان و مخاطب بوده است . با توجه به این مطلب ، شیوه های تبلیغی ایشان را بررسی می کنیم :
- مرحله بندی تبلیغ
در امر تبلیغ نکاتی را می بایست مورد توجه قرار داد. از جمله این که مبلغ می بایست با الهام از رسولان الهی دعوت خویش را مرحله بندی کند:
مثلاً حضرت نوح علیه السلام ابتدا با صدای بلند و سپس آشکارا و بعد پنهانی، مردم خود را دعوت نمودند : « ربّ انّی دعوت قومی لیلا و نهاراً...ثمّ انّی دعوتهم جهاراً... ثمّ اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا ؛ نوح گفت : پروردگارا : من قوم خود را شب و روز (به سوی تو) دعوت کردم... سپس من آنها را با صدای بلند (به اطاعت و فرمان تو) دعوت کردم... سپس آشکار و نهان (حقیقت توحید وایمان را برای آنان بیان داشتم .»
اما در مورد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله و سلم خداوند به ایشان فرمان می دهند که در ابتدا، دعوت مخفیانه باشد و در مرحله بعد که آشکارا نمودن دعوت است ، ابتدا از خویشان نزدیک شروع کن و سپس دیگران را.
- پرسش
شیوه دیگر حضرت نوح علیه السلام پرسش است . پرسش مخاطب را به فکر وادار می کند . در واقع هدف از پرسش، گاه اثبات همان مطلب است که در سوال آمده، مثلاً جایی که می فرماید: " افی الله شک فاطر السّموات و الارض ؛ آیا در خدا شک است؟ خدایی که آسمان ها و زمین را آفرید. " منظورشان این است که در وجود خداوند هیچ شکی نیست و وقتی می فرماید : " افلا تتقون ؛ آیا از پرستش بت ها پرهیز نمی کنید ؟" مخاطب به فکر می رود که چرا باید از پرستش بت ها پرهیز کنیم و به دنبال جواب می گردد .
نمونه هایی همچون " ما لکم لا ترجون لله و قارا؛ چرا شما برای خدا عظمت قائل نیستید؟!" .
" الم تروا کیف خلق الله سبع سموات طباقاً ؛ آیا نمی دانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است؟" با روش پرسش ارائه شده اند .
- دقت دادن به طبیعت
حضرت نوح علیه السلام از طریق توجه دادن به طبیعت به قوم خود گوشزد می کند که چرا به وجود خداوند قادر و عالم پی نمی برند : « الم تروا کیف خلق الله سبع سموات طباقاً و جعل القمر فیهن نوراً و جعل الشّمس سراجاً و الله انبتکم من الارض نباتاً ، والله جعل لکم الارض بساطاً لتسکنوا منها سبلا فجاجاً ؛ آیا نمی دانید خداوند چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفرید و ماه را در میان آسمان مایه روشنی و خورشید را چراغ فروزان قرار داده است و خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید. پس شما را به همان زمین باز می گرداند و بار دیگر خارج می کند و خدا زمین را برای شما فرش گسترده ای قرار داد تا از راه های وسیع و درّه های آن بگذرید .»
- معرفی پیامبر
حضرت ، خود را در ابتدای راه تبلیغ این گونه معرفی می کند: « و لکنی رسول من رب العالمین ؛ ولی من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیان هستم .» تکرار آن در آیات بعد، نشان از این دارد که ایشان مردم را به خود نمی خوانند ، بلکه هدف اصلی ، معرفی پروردگاری است که رب همه جهانیان است.
- معرفی وظیفه پیامبر نسبت به مردم
ایشان پس از معرفی خود بیان می دارند که مأمور ارسال پیامی هستند و این کار را از روی دلسوزی انجام می دهند و توقع مزد و تشکر را ندارند : « ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین ؛ رسالت های پروردگار را به شما ابلاغ می کنم و من خیرخواه امینی برای شما هستم
مثلاً حضرت نوح علیه السلام ابتدا با صدای بلند و سپس آشکارا و بعد پنهانی، مردم خود را دعوت نمودند : « ربّ انّی دعوت قومی لیلا و نهاراً...ثمّ انّی دعوتهم جهاراً... ثمّ اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا ؛ نوح گفت : پروردگارا : من قوم خود را شب و روز (به سوی تو) دعوت کردم... سپس من آنها را با صدای بلند (به اطاعت و فرمان تو) دعوت کردم... سپس آشکار و نهان (حقیقت توحید وایمان را برای آنان بیان داشتم»
حضرت نوح علیه السلام در واکنش به مخالفان
وقتی کافران در مقابل دعوت حضرت نوح علیه السلام جبهه گیری کردند ، حضرت نیز به تناسب روش هایی را برگزیدند که به برخی از آنها اشاره می کنیم ؛
1- دفع سریع تهمت ها به صورت آشکار و دفاع از حوزه رسالت خویش
گاهی ممکن است افرادی به کسی که مدعی مطلبی است، تهمت هایی بزنند و این فرد نیز سکوت کند ؛ اما وقتی مسئله دعوت الهی و هدایت مردم در میان است ، نه تنها سکوت کارساز نیست ، بلکه موجب سلب اعتماد سایرین نیز می شود. مردم گمان می کنند که او توان دفاع از مواضع خود را ندارد و نمی تواند از پیروانش در مقابل خطرات مخالفان محافظت کند. در این جا وظیفه الهی دفع سریع تهمت ها به صورت آشکار و تطهیر دامن پاک رسالت را اقتضا می کند . به همین جهت بود که حضرت نوح علیه السلام در پاسخ مخالفان فرمود :
" قال یا قوم لیس بی ضلاله و لکنی رسول من رب العالمین ؛ « گفت ای قوم ، هیچ گونه گمراهی در من نیست ، بلکه من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم .»
2- طلب یاری از خداوند
حضرت در پاسخ به تهمت جنون فرمودند : " قال رب انصرنی " و هنگامی که ایشان را به سنگسار تهدید کردند، این گونه با خدا سخن می گویند : " فَافْتَحْ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِی وَمَن مَّعِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
؛ اکنون میان من و آنها جدایی بیفکن و مرا و مؤمنانی را که با من هستند رهایی بخش ."
3- توکل
" ... و علی الله فلیتو کل المومنون "
توکل لازمه ایمان است ، خدایی که هدایت کرد حمایت هم می کند . لازمه پیمودن راه خدا ، تحمل سختی هاست . کسی می تواند صبر کند که تکیه گاه محکمی داشته باشد .
4- پاسخ به تمسخر کافران
" قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ ؛ ولی نوح گفت: اگر ما را مسخره می کنید ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد .»
در اینجا ، در واقع از عذاب خدا تعبیر به تمسخر شده است احتمال دیگر این است که منظور این باشد که ما در آن وقت شما را از روی شماتت تمسخر خواهیم کرد .»
فرآوری: زهرا اجلال
گروه دین و اندیشه تبیان
نوشته : منصوره احمدی
پی نوشت ها :
1- بحارالانوار ، ج 11، ص 285 ـ 288
2- همان ، و تاریخ طبرى ، ج 1 ، ص 139
3- همان
فهرست منابع
1- قرآن کریم
2- ارشادی، عین الله، سیمای پیامبران در قرآن (نوح علیه السلام
3- سید قطب، فی ظلال القرآن
4- طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیرالمیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی
5- العیاشی، ابی النصر محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی
6- قرائتی، محسن، تفسیر نور
* سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، هیچ دشمنی برای انسان دشمن تر از خشم و شهوت وجود ندارد، پس این دو را ریشه کن و مغلوب ساخته و فرو نشانید. * وای به کسی که مردم از ترس شرّش او را بستایند، و وای بر کسی که از ترس ظلمش از او اطاعت کنند، و وای به کسی که از ترس بدی اش او را احترام نمایند. * گرامی بدارید کسانی را که از آنها چیزی می آموزید و هم آن کسانی را که به آنها چیزی تعلیم می دهید. استادان و شاگردان خود را احترام کنید. * نه خدا وقتی که شما را از کار بدی نهی کرده می بیند، و نه موقعی که دستور انجام کاری را می دهد، شما را از نظر دور می دارد. * شما را در شگفت ندارد آن کسی که مالی را از راه حرام به دست آورده است؛ زیرا اگر او را در راه خدا انفاق کند، پذیرفته نمی شود، و اگر آن را نگاه دارد، بر آتش عذاب خود افزوده است. * علم را به آن خاطر نیاموزید تا بر نادانان فخرفروشی کنید، و علم را به آن جهت نیاموزید که با دشمنان مجادله کنید، و علم را به آن خاطر نیاموزید تا به وسیله آن نظر حاکمان را به خود جلب کنید، که هر کس چنین باشد از اهل دوزخ است. * و تمام شب خودتان را عادت به خواب ندهید، بلکه پاسی از شب را نخوابید. * مبادا کسی از شما پدرش را به خشم آورد، و اگر او دستور دهد به یکی از شما تا از دنیا بیرون رود باید انجام دهد! * نباید سائل بر اهل خانه پافشاری در سؤال بکند که هم خود گناه می کند و هم آنها را مبتلا به گناه سازد. * نباید بر کسی از شما مرگ فرا رسد، مگر اینکه دهانش به ذکر خدا شاداب باشد. * نباید دل کسی از شما هرگز از یاد خدا خالی باشد. * با مردگان هم نشین نشوید تا دل شما بمیرد، و مردگان آن کسانی هستند که حریص دنیایند. * به آدم دو رو، آقا نگویید، زیرا که اگر آقا و سرور شما شود، خدا را به خشم آورده اید. * و به هر کسی که چیزی از این مال دنیا عرضه شود، نه از راه اسراف، و نه از راه درخواست از دیگران، پس باید به خودش گشایش بخشد، و اگر توانگر شد باید به کسانی که نیازمندند، توجّه و کمک کند. * و هر کس نمازی بخواند که چیزی از امور دنیا بر دل او در حال نماز نگذرد، هر چه از خدا بخواهد، به او مرحمت می کند! * هر کس به دست خود کفش و جامه اش را وصله بزند و در برابر عظمت خدا پیشانی بر خاک بساید از خودخواهی رسته است. * هر کس از بدعت گذار به دل ناراضی و خشمناک باشد، خداوند قلب او را از یقین و رضا سرشار گرداند. * هر کس اهمیت ندهد به اینکه روزی اش از چه راهی می رسد، خداوند هم اهمیت نمی دهد به اینکه او را از چه راهی وارد دوزخ گرداند. * هر کس دوست می دارد که خدا و رسولش او را دوست بدارند، پس باید با مهمان غذا بخورد، هر کس با مهمانش هم خوراک شود، پس بین او و خدا مانع و حجابی نخواهد بود. * هر کس برای خاطر غیر خدا، وسیله تقرّب بجوید، خداوند سبحان تقرّب او را نپذیرد. * هر کس زیاد تسبیح و تمجید خدا گوید و خوردن و آشامیدن و خوابش کم باشد، فرشتگان مشتاق او گردند. * هر کس که بیشترین فکرش زندگی این دنیا و بیشترین تلاش و کوشش برای لذت زودگذر دنیا باشد، بهره ای از دین ندارد. * و هر کس بیشترین همتش رسیدن به خواسته های نفسانی باشد، حلاوت ایمان از دلش کنده شده است. * هر کس برای ثروتمندی (بخاطر ثروتش) تواضع کند، تنگدستی را خداوند برای او فراهم سازد. * هر کس غذایی را برای هوای نفس بخورد، خداوند حکمت را بر قلب او حرام گرداند. * هر کس پرخوابی کند، بهره اش را از دنیا و آخرت از دست بدهد. * هر کس علم را به منظور بهره دنیایی بیاموزد، به بهره آخرت نرسد، هر کس به زینت تقوا آراسته نگردد، زمام اختیارش را شرّ و بدی به دست گیرد و به هر جا خواهند راند و حرص و طمع مالک او گردد. * هر کس تمام همتش را صرف دنیا کند، خداوند اهمیت نخواهد داد که او در کدام وادی دنیا کشته شود. * هر کس نسبت به امور مشتبه از گناه جرأت بورزد، ممکن است بر گناهانی که مسلّم است نیز جرأت کند، و هر کس موارد مشتبه از گناه را ترک گوید، موردی را که مسلم است، به طور یقین مرتکب نخواهد شد، با وارد شدن در اموری که بی فایده است آتش دوزخ را بیشتر بر چهره هاتان نتابانید! * بندگان خدا! شما همچون بیمارانی هستید و پروردگارتان چون پزشک، پس صلاح بیماران در آن است که پزشک مصلحت می بیند نه آنکه هر چه دل بیمار بخواهد و به چنگ آورد، اینک تسلیم امر خدا باشید تا از جمله رستگاران گردید. * بالاترین درجه ایمان درجه ای است که هر کس به آنجا رسد که اگر ظاهر شود باکی نداشته باشد، و هرگاه پوشیده بماند نیز از کیفر و مجازاتش نترسد. * یک خصلت است که هر کس دارای آن باشد، دنیا و آخرت در اطاعت او درآیند، و به سود رستگاری قرب خدا در بهشت برسد (و آن تقوی است). * هر کس از دو چیز خودداری کند خداوند او را از دو چیز نگهدارد: هر کس زبانش را از آبروی مسلمانان نگهدارد، خداوند او را از لغزش باز دارد، و هر کس جلو خشم خود را بگیرد خداوند عذاب خود را از او باز دارد! * ای ابوذر! دلت را با یاد خدای بیدار کن، و خودت را از بستر خواب دور ساز، و از پروردگارت بترس! سه چیز را زیاد یاد کنید تا مصیبت ها بر شما آسان گردند، مرگ را و روز بیرون شدنتان را از قبرها و روز ایستادنتان را در پیشگاه خدا.
|
محور یکی از این دو سند مظلومیت، تطهیر جنایتکار؛ و دیگری تهاجم فرهنگی است و هر دو در عصر حاضر تحقّق پذیرفته است.
شهادت حضرت مجتبی علیه السلام به وسیله سمّی که معاویه در اختیار همسر او نهاده بود، صورت پذیرفت و این حادثه از مسلّمات تاریخ است، که ما به برخی از مدارک و مصادر آن بعدا اشاره می کنیم، ولی مظلومیت اینجاست که از قرن هشتم به این طرف، اندیشه تطهیر جنایتکار، یعنی معاویه؛ از چنین جنایتی آغاز شده و می خواهند درگذشت حضرت را به عامل طبیعی نسبت دهند. و اکنون برخی از نویسندگان معاصر به پیروی از آن مرد مغربی برخاسته و گفتار او را تکرار می کنند.
اینک به برخی از این صاحب قلم های مسموم و مغرض اشاره می کنیم:
1. ابن خلدون(م 808ه) نخستین کسی است که بر اثر دوری از شرق اسلامی و مصادر تاریخی و احیانا عنادی که با حکومت های فاطمی در سرزمین مغرب و مصر داشت، به فکر تطهیر معاویه افتاده و می گوید:
و ما یُنقل من أنّ معاویة دسّ إلیه السمَّ مِن زوجته جَعْده بنت الأشعث، فهو من أحادیث الشیعة، و حاشا لمعاویة من ذلک»(12).
:«آنچه به معاویه نسبت می دهند که او حسن بن علی علیه السلام را به دست همسرش جعده دختر اشعث مسموم کرد، از سخنان شیعیان است، و دامن معاویه از این نسبت مبرّا است».
پس از ابن خلدون افراد دیگری این پندار را امری مسلّم گرفته و در دایرة المعارف الإسلامیة که به وسیله نویسندگان مسیحی تنظیم شده، چنین آمده است:
«و توفّی الحسن فی المدینة بذات الریة و ربّما کان وفاته عام 49 بالغا من العمر الخامسة و الأربعین»(13).
«حسن بن علی در مدینه به علت سرماخوردگی شدید درگذشت و چه بسا در سال 49 هجری قمری در 45 سالگی رخ داده باشد».
نویسنده دایرة المعارف، سندی بر این پندار ندارد، علاوه بر این، سنّ آن حضرت، به هنگام وفات 47 یا 46 سال بوده است، زیرا وی در سال دوم یا سوم هجرت متولد شده است.
در هر حال از یک نویسنده مسیحی غربی به نام «لامنس» بیش از این انتظار نمی رود.
بیشترین تقصیر، متوجه نویسندگان اسلامی است که میدان را خالی کرده و دائرة المعارف نویسی پیرامون اسلام را به غربیان واگذاشته اند، هرچند شنیده ام مرحوم علاّمه مغنیه نقدی بر این دائرة المعارف نوشته، و درخواست کرده که در چاپ های بعدی نقاط مورد نظر را اصلاح کنند.
3. مورخ معروف مصری دکتر حسن ابراهیم حسن نویسنده کتاب «تاریخ الإسلام السیاسی» از این پندار به نحوی پیروی کرده و می گوید: «حسن بن علی علیه السلام چهل روز پس از بازگشت از عراق به مدینه به اجل عادی از دنیا رفت»(14).
من نمی دانم از کدام یک از این جمله ها انتقاد کنم، آیا این که می گوید: حسن بن علی چهل روز پس از بازگشت به عراق، در مدینه درگذشت؟ درحالی که آن حضرت 8 سال پس از بازگشت به مدینه، جام شهادت نوشید، یا به پندار درگذشت آن حضرت با اجل عادی؟
تنها این سه نفر نیستند که بر این پندار دامن می زنند، محمد اسعد در کتاب «تاریخ الأُمّة العربیّة» دنبال همین پندار رفته و می گوید: «حسن بن علی پس از صلح به مدینه باز گشت، از این سفر دو ماه بیشتر نگذشته بود که از جهان رفت»(15).
پایه اطلاعات آنان را می توان از تعیین تاریخ وفات حسن بن علی به دست آورد. این افراد از ساده ترین و روشن ترین جریان های مربوط به زندگانی اهل بیت علیهم السلام آگاه نیستند و بدون ارائه مدرکی در حقایق تاریخی ابراز تردید می کنند.
برای این که خوانندگان گرامی از اسامی برخی از مورخان شهیر که به مسمومیت حضرت به وسیله معاویه تصریح کرده اند آگاه شوند، به برخی از مدارک اشاره کرده، و یادآور می شویم که مرحوم علاّمه امینی در کتاب «الغدیر» جلد یازدهم به برخی از این مطالب با گستردگی خاصی اشاره نموده است.
1. محمد بن سعد مؤلّف «طبقات» می گوید:
سمّه معاویة مرارا....» :«معاویه بارها حضرت حسن علیه السلام را مسموم کرده بود»(16).
2. ابن کثیر در حوادث سال 49، از واقدی نقل می کند که او گفت:
«انّه سُقِیَ سمّا ثم أَفَلَتْ ثم سُقی فأَفَلتَ ثم کانت الآخرة توفّی فیها»(17).
«او سه بار مسموم شد که آخرین بار باعث از دنیا رفتن آن حضرت گشت».
3. مسعودی در «مروج الذهب» می گوید: آن گاه که حسن بن علی علیه السلام مسموم شد، برادرش حسین بن علی از او دیدار کرد، او به برادر چنین گفت: «لقد سُقیتُ السمَّ عِدَّةً مرارا فما سُقیتُ مِثل هذه»:«من کرارا مسموم شده ام، ولی هیچ گاه به این سختی نبوده است»(18).
4. ابو الفرج اصفهانی می گوید:
«یکی از مواد صلح نامه بین امام مجتبی علیه السلام و معاویه این بود که خلافت را پس از خود به کسی واگذار نکند، ولی از آنجا که او می خواست فرزندش یزید جانشین وی باشد، و از مردم بیعت بگیرد، به دختر اشعث پیام فرستاد: من تو را به عقد فرزندم یزید درمی آورم مشروط بر این که حسن بن علی را مسموم کنی، و برای این کار 000،100 درهم در اختیار دختر اشعث نهاد».
دختر اشعث فریب معاویه را خورد و حضرتش را مسموم کرد، ولی او به وعده خود عمل ننمود(19).
5. ابوالحسن مدائنی می گوید:
«آن حضرت در سال 49 هجری به سنّ 49 سالگی درگذشت، و چهل روز در بستر بیماری افتاد، زیرا معاویه با پنهان کاری، او را به دست جعده دختر اشعث مسموم کرد، و برای تشویق، سرانجام، به او وعده داد که او را به عقد پسرش یزید درآورد، ولی بعدا چنین کاری نکرد. وقتی جعده به معاویه پیام داد و مطالبه وفا به وعده کرد، او در پاسخ گفت: از آن ترسم رفتاری را که با حسن بن علی انجام دادی، با فرزندم یزید تکرار کنی!»(20).
6. ابن عبدالبرّ می نویسند:
«قتاده و ابوبکر بن حفض می گویند: حسن بن علی مسموم شد، همسرش، دختر اشعث او را مسموم کرد و گروهی می گویند: این کار با حیله گری معاویه صورت پذیرفت، زیرا آن زن را بر این کار تشویق کرد و مبالغی در اختیار او نهاد(21).
7. سبط ابن جوزی می نویسد:
«علمای سیره نویش می گویند: همسرش جعده دختر اشعث او را مسموم کرد، و یزید بن معاویه به او پیغام داد که اگر او را مسموم کنی من تو را به عقد خود درمی آورم، ولی شعبی می گوید: برنامه ریز، معاویه بود، و او چنین پیامی را به جعده داد، و اموالی را در اختیار او نهاد، و لذا امام مجتبی علیه السلام پس از آگاهی از برنامه و مسموم شدن، به همسرش فرمود: معاویه هرگز به عهد خود وفا نخواهد کرد»(22).
8. ابن عساکر در تاریخ خود می نویسد:
«حسن بن علی علیه السلام کرارا مسموم شد، ولی آخرین بار، سمّ، کار او را ساخت و می گویند: معاویه با لطایف الحِیَل برخی از خدمتکاران او را فریب داد که او را مسموم سازد. محمد بن مرزبان می گوید: جعده دختر اشعث این برنامه را اجرا کرد»(23).
9. مِزّی از امّ بکر بنت المسور نقل می کند:
«حسن بن علی علیه السلام کرارا مسموم شد، و در آخرین بار درگذشت و مردم از عبدالله بن الحسن شنیدند که می گفت: معاویه با حیله خاصی برخی از خدمتکاران او را فریب داد تا او را مسموم سازد، او چهل روز تمام با مسمومیت زندگی کرد و درگذشت»(24).
10. زمخشری می نویسد: معاویه به جعده صد هزار درهم داد تا حسن بن علی علیه السلام را مسموم سازد(25).
11. ابن عبد ربه می نویسد:
«آنگاه که مرگ حسن بن علی علیه السلام به معاویه رسید، به سجده افتاد، سپس مردی را پیش ابن عباس فرستاد که به او تسلیت بگوید، درحالی که او شادمان بود»(26).
کسانی که بر مسمومیت آن حضرت از طریق دسیسه های معاویه تصریح کرده اند، بیش از آن است که نام آنان در اینجا آورده شد، شما می توانید به آثار این مؤلّفان که در پاورقی نام بردیم مراجعه فرمایید(27).
اگر مورخان شیعه را نیز بر این گروه بیفزاییم مسمومیت آن حضرت به وسیله پلیدترین انسان های روی زمین به حدّ تواتر می رسد.
یادآور شدیم که ما دو سند مظلومیّت برای آن حضرت، حتّی در عصر حاضر داریم که یکی تطهیر جنایتکار، و دیگری ترور شخصیت آن حضرت است.
از آنجا که شخص آن حضرت در میان نیست و دشمن حسود نمی تواند شخص او را ترور کند، چاره ای جز ترور شخصیت ندارد، تا در سایه تهمت ها از عظمت آن حضرت بکاهد.
این گروه که خود نیز از بی پایگی تهمتهای خود آگاهند؛ دچار تناقض گویی ها شده اند و درست مصداق «دروغگو حافظه ندارد» می باشند.
ابوالحسن مداینی می گوید: آن حضرت، هفتاد زن گرفته است(28). گاهی می گویند: آن حضرت هفتاد زن آزاد گرفته و 160 کنیز در اختیار داشته است(29). شبلنجی می نویسد: آن حضرت 90 همسر گرفته است(30). ابوطالب مکّی می نویسد: او 250 زن گرفته و گفته می شود 300 زن(31).
«مَن أحبَّ الحسنَ و الحسین فقد أَحَبَّنِی و مَن أبْغَضَهُما فقد أبغَضنی».
(مسند احمد، ج2، ص 531 و 532، مستدرک حاکم، ج3، ص 171).
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی کرده است».
مسلما کسانی که دارای چنین همسران متعددی باشند، باید صدها فرزند دور آنها را بگیرند، درحالی که مورخان برای آن حضرت بیش از 25 فرزند ننوشته اند(32).
آیا با توجه به این تعداد کمِ فرزندان، دروغ بودن نسبت صدها همسر به امام حسن مجتبی علیه السلام ثابت نمی شود؟ و آیا با توجه به این سند تاریخی، نباید گفت که این گونه اخبار دروغین، ساخته و پرداخته عمّال بنی امیه است که سابقه ننگینی در جعل اخبار و روایات داشته اند؟ بنابراین ما نباید دانسته و ندانسته در مسیر این گونه اخبار مجعول قرار گرفته و با نقل آنها به دشمنان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله کمک کنیم.
علاوه بر این، مورخانی که شماره زنان حضرت مجتبی علیه السلام را زیاد نوشته اند، از تعیین نام آنها و یا نام قبیله آنها فرو مانده اند و فقط چند تن از دانشمندان به ذکر نام همسران معدودی اکتفا کرده اند(33).
حوزه دات نت
نقش دوست در سرنوشت انسان !
در عصر نزول وحی در میان مشرکان دو نفر به نامهای « عُقبه » و «اُبیّ بن خلف» باهم دوستانی صمیمی بودند. به گونهای که هرگاه یکی از سفر میآید، با ترتیب دادن میهمانی از دوست خود پذیرایی میکرد . روزی عقبه از سفر آمد. میهمانی ترتیب داد و اشراف قوم خویش را به این میهمانی فراخواند، از قضا دوستش در آن موقع به سفری رفته و در مهمانی حاضر نشد. هر چند هنوز اسلام نیاورده بود، با این وجود پیامبر اسلام را هم به این میهمانی دعوت کرد . هنگامی که سفره را گستردند و غذاها حاضر شد، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: ای عقبه من از غذای شما نمیخورم تا شهادت به وحدانیت خدا و رسالت من دهی! عقبه نیز از باب اینکه به حضرت ارادت داشته و دوست داشت که حضرت از غذای او تناول کند، شهادتین را بر زبان جاری کرد.
این خبر به گوش دوستش ابی رسید. ابی برای او پیغام فرستاد که: ای عقبه از آیین خود منحرف شدی؟
عقبه در پاسخ گفت: نه، من منحرف نشدم. اما مردی بر من و میهمانی وارد شد و حاضر نبود از غذایم تناول کند، جز اینکه من شهادتین را بر زبان جاری کنم. من شرم داشتم که کسی از سفره من تناول نکند، لذا شهادتین را گفتم. ابی گفت: من تنها زمانی به دوستی با تو ادامه میدهم و از تو راضی میشوم که در برابر پیامبر بایستی و او را توهین کنی.
عقبه به خاطر دوستی ، این کار را کرد و مرتد شد و سرانجام نیز او و رفیقش در جنگ بدر در صف کفار به هلاکت رسیدند .( تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 166)
مولی علی(ع) نیز نقش دوست را در سرنوشت و شناخت افراد چنین زیبا بیان میفرمایند: « هرگاه ارزیابی شخصیت و رفتار کسی برای شما مشکل شد و پایبندی او را به دین نمیدانستید ، به دوستانش نظر کنید . اگر دوستان او متعهد به دین بودند ، او نیز پیرو دین خداست واگر نسبت به دین بیتوجه و بیقید بودند ، او نیز بهرهای از آیین حق ندارد»
مواظب باش؛ دوستی هایت تبدیل به حسرت نشوند!
قرآن سرگذشت این دو دوست و سرانجام دوستی ناشایست و دوستی حسرت آفرین را چنین بیان میکند:
«به خاطر آور روزی را که ستمکار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان میگیرد و میگوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم! ای وای بر من کاش فلان (دوست گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از یاد حق گمراه ساخت . بعد از آن که یاری حق به سراغ من آمده بود.» (فرقان 27 ـ 29)
در حدیثی از حضرت سلیمان نقل شده است که فرمودند: «درباره کسی قضاوت نکنید تا به دوستانش نظر کنید. چرا که انسان به وسیله یاران و رفقایش شناخته میشود.» (سفینةالنجاة، ج 2، ص 27، ماده صدق)
مولا علی(ع) نیز نقش دوست را در سرنوشت و شناخت افراد چنین زیبا بیان میفرمایند :
«هرگاه ارزیابی شخصیت و رفتار کسی برای شما مشکل شد و پایبندی او را به دین نمیدانستید ، به دوستانش نظر کنید. اگر دوستان او متعهد به دین بودند ، او نیز پیرو دین خداست و اگر نسبت به دین بیتوجه و بیقید بودند، او نیز بهرهای از آیین حق ندارد.» (بحارالانوار ، ج 74، ص 197)
و چه زیبا مثنوی مولوی این مفهوم بلند قرآنی را بیان میکند:
چون بسی ابلیس آدمروی هست
|
پس به هر دستی نشاید داد دست
|
تأثیر دوست بر رفتار آدمی
تأثیر دوست بر رفتار انسان به حدّی است که در روایات آمده است: «انسان بر دین دوست خود قرار خواهد گرفت.» (همان)
از همینرو مسأله انتخاب و گزینش در دوستیابی به عنوان یک اصل مطرح است و سعدی در این باره چنین سروده است:
تو اول بگو با کیان زیستی
|
پس آنگه بگویم که تو کیستی
|
فرآوری : زهرا اجلال
بخش دین و اندیشه تبیان
درس های ارزشمند و آموزنده از امام رضا (علیه السلام)
1. ابوسعید خراسانى حكایت كند:
روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدند و پیرامون حكم نماز و روزه از آن حضرت سؤال كردند؟
امام علیه السلام به یكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه ات باطل است و به دیگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحیح مى باشد.
وقتى علّت آن را جویا شدند؟
حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زیارت و ملاقات با من آمده است ، سفرش مباح مى باشد؛ ولى دیگرى چون به عنوان زیارت و دیدار سلطان حركت نموده ، سفرش معصیت است .(1)
2. در بین مسافرتى كه امام رضا علیه السلام از شهر مدینه به سوى خراسان داشت ، هرگاه ، كه سفره غذا پهن مى كردند و غذا چیده و آماده خوردن مى شد، حضرت دستور مى داد تا تمامى پیش خدمتان سیاه پوست و ... بر سر سفره طعام حاضر شوند؛ و سپس حضرت كنار آن ها مى نشست و غذاى خود را میل مى نمود.
اطرافیان به آن حضرت اعتراض كردند كه چرا براى غلامان سفره اى جدا نمى اندازى ؟!
امام علیه السلام فرمود: آرام باشید این چه حرفى است ؟! خداى ما یكى است ، پدر و مادر ما یكى است و هركس مسئول اعمال و كردار خود مى باشد.(2)
چند روزى پس از آن كه امام موسى كاظم علیه السلام رحلت نمود و امام رضا علیه السلام جاى پدر، در منصب امامت قرار گرفت و مردم در مسائل مختلف به ایشان مراجعه مى كردند.
به حضرت عرض كردم : یا ابن رسول اللّه ! ممكن است از طرف هارون به شما آسیبى برسد و بهتر است محتاط باشید.
امام علیه السلام اظهار داشت : همان طور كه جدّم ، رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه ابوجهل ، مویى از سر من جدا كند، من پیغمبر نیستم ، من نیز مى گویم : اگر هارون مویى از سر من جدا كند من امام و جانشین پدرم نخواهم بود.(3)
خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد. به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است.
4. یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام به نام معمّر بن خلاد حكایت نماید :
هر موقع سفره غذا براى آن حضرت پهن مى گردید، كنار آن سفره نیز یک سینى آورده مى شد.
پس امام علیه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت و داخل آن سینى قرار مى داد و به یكى از غلامان خود مى فرمود كه تحویل فقرا و تهى دستان داده شود.
سپس به دنباله آن ، این آیه شریفه قرآن : فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (سوره بلد: آیه 11)را تلاوت مى نمود؛ و مى فرمود: خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد.
به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است .(4)
5 - سلیمان بن جعفر - كه یكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام است - حكایت كند:
یكى از نوادگان امام سجّاد علیه السلام - به نام علىّ بن عبیداللّه - مشتاق دیدار و زیارت امام رضا علیه السلام بود، به او گفتم : چه چیزى مانع از رفتن به محضر شریف آن حضرت مى باشد؟
پاسخ داد: هیبت و جلالت آن بزرگوار مانع من گردیده است .
این موضوع سپرى گشت ، تا آن كه روزى مختصر كسالتى بر وجود مبارک امام علیه السلام عارض شد و مردم به عیادت و ملاقات آن حضرت مى آمدند.
پس به آن شخص گفتم : فرصت مناسبى پیش آمده است و تو نیز به همراه دیگر افراد به دیدار و ملاقات آن حضرت برو، كه فرصت خوبى خواهد بود.
لذا علىّ بن عبید اللّه به عیادت و دیدار امام رضا علیه السلام رفت و با مشاهده آن حضرت بسیار مسرور و خوشحال گردید.
مدّتى از این دیدار گذشت و اتّفاقا علىّ بن عبیداللّه روزى مریض شد؛ و چون خبر به امام علیه السلام رسید، حضرت جهت عیادت از او حركت نمود؛ و من نیز همراه آن بزرگوار به راه افتادم ، چون وارد منزل او شدیم ، حضرت مختصرى كنار بستر او نشست و از او دلجویى نمود.
و پس از گذشت لحظاتى كه از منزل خارج شدیم ، یكى از بستگان آن شخص گفت : همسر علىّ بن عبیداللّه بعد از شما وارد اتاق شد و جایگاه جلوس حضرت رضا علیه السلام را مى بوسید و بدن خود را به وسیله آن محلّ تبرّک مى نمود.(5)
پی نوشت ها:
1. تهذیب شیخ طوسى : ج 4، ص 220، ح 17.
2. روضه كافى : ج 8، ص 192، ح 296.
3. روضه كافى : ج 8، ص 214، ح 371.
4. بحارالا نوار: ج 49، ص 97، ح 11، به نقل از كافى و محاسن برقى .
5. اختیار معرفة الرّجال : ص 495، ح 485، بحارالا نوار: ج 49، ص 22، ح 15.
تهیه و تنظیم : بخش عترت و سیره تبیان
منبع:چهل داستان و چهل حدیث،از امام رضا علیه السلام عبداللّه صالحى
خواب متأهّل بهتر از روزه مجرد!
محتوای سوره قصص
در زندگی روز مره باید یک نکته ی بسیار ساده را بدانیم و به آن عمل کنیم تا هیچ گاه دچار خسران و زیان نگردیم و آن این که؛ به تمام کارهایمان رنگ و جهت خدایی دهیم و هیچ کاری را به قصد به دست آوردن جلب نظرکسی جز خدا ، انجام ندهیم .
تمام كارها با رنگ الهی!
«قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ ؛ (حضرت شعیب به موسى) گفت : «من مىخواهم یكى از این دو دخترم را به همسرى تو درآورم به این شرط كه هشت سال براى من كار كنى و اگر آن را تا ده سال افزایش دهى ، محبّتى از ناحیه توست من نمىخواهم كار سنگینى بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللَّه مرا از صالحان خواهى یافت .» (قصص 27)
نكتههای آیه:
ما مىتوانیم تمام كارهاى خود را رنگ الهى دهیم ، چنان كه قرآن مىفرماید : « صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» (بقره، 138) مثلًا هر گاه صورت خود را مىشوییم ، قصد وضو نماییم ، هر گاه مىنشینیم مثل پیامبر (صلى اللَّه علیه و آله) رو به قبله نشینیم ، به جاى مدرك و مقام ، براى رضاى خداوند درس بخوانیم ، لباسى كه براى همسر مىخریم ، به مناسبت اعیاد مذهبى همچون عید غدیر یا تولّد حضرت زهرا (علیها السلام) باشد ، هدیهاى كه براى فرزند خود مىخریم به مناسبت كسب یك كمال معنوى باشد .
پیامهایی از آیه:
1 ـ اگر كارى بر اساس جوانمردى و ضعیف نوازى انجام شود ، علاوه بر اجر معنوى ، پاداش دنیوى نیز به دنبال دارد : « قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ » (حضرت موسى كه تا ساعاتى پیش حتّى بر جان خود ایمن نبود ، اینك علاوه بر امنیّت جانى، صاحب زن و زندگى و كار مىشود .)
2 ـ سنّتهاى خوب ازدواج (همچون حضور در منزل دختر و گفتگو با حضور پدرش) را از انبیا بیاموزیم : « إِنَّ أَبِی یَدْعُوكَ ... إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ »
3 ـ شناخت داماد پیش از اقدام به ازدواج ، امرى ضرورى است : « فَلَمَّا ... قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ ... قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ» (موسى سرگذشت خود را صادقانه به شعیب گفت و او به موسى اطمینان پیدا كرد، آن گاه پیشنهاد دامادى او را براى دخترش مطرح نمود .)
4ـ اگر از امین بودن ، توانایى و علاقمندى به كار جوان مطمئن شدیم، « الْقَوِیُّ الْأَمِینُ » نداشتن امكانات و مسكن را مانع ازدواج قرار ندهیم : « أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ »
5 ـ پیشنهاد ازدواج از جانب پدر دختر مانعى ندارد : « إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ »
6 ـ رعایت نوبت میان دختران ، و ازدواج دختر بزرگتر قبل از كوچكتر، همهجا ضرورى نیست :« إِحْدَى ابْنَتَیَّ » (حضرت شعیب به موسى گفت: مىخواهم یكى از این دو دخترم را به ازدواج تو درآورم و شرط نكرد كه دخترِ اوّل باشد یا دوّم .)
7ـ پدر نباید در امر ازدواج میان دختران ، تفاوت بگذارد : « إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ »
8ـ دختر و پسر مىتوانند در هنگام خواستگارى در برابر یكدیگر قرار بگیرند : « هاتَیْنِ »
9ـ غریزهى جنسى را جدّى بگیریم . حتّى در خانه نبوّت ، براى سلامت محیط خانه و كار ، ابتدا به امر ازدواج اقدام و سپس به استخدام توجّه مىشود : « أُرِیدُ أَنْ أُنْكِحَكَ ... عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی »
10ـ ازدواج ، با مهریه همراه است : « عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی »
11ـ لازم نیست مهریه مال و ثروت باشد . حضرت شعیب به موسى گفت: دخترم را به ازدواج تو درمىآورم به شرط آن كه هشت سال براى من كار كنى : « عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ » (البتّه در شریعت اسلام مىبایست به فتاواى مراجع تقلید مراجعه كنیم.)
12ـ زمانبندى قراردادها را بر اساس زمان عبادات و امور معنوى قرار دهیم : « ثَمانِیَ حِجَجٍ » (به جاى هشت سال ، فرمود : هشت حج)
13ـ یكى از راههاى ترویج معروف ، بزرگداشت اوقات معنوى و « ایّام اللَّه » است : « ثَمانِیَ حِجَجٍ »
14ـ مقام نبوّت ، مانع از صحبت پیرامون مقدار مهریه و مال الاجاره نیست : « ثَمانِیَ حِجَجٍ »
15ـ مراسم حج ، در ادیان گذشته نیز سابقه داشته است :« حِجَجٍ »
16ـ هنگام صحبت براى مهریه ، پدر عروس ، حدّ اقل مورد قبول را انتخاب كند و پذیرش بیشتر را به اختیار داماد بگذارد : « فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ » حضرت شعیب به موسى گفت : اگر هشت سال را به ده سال برسانى اختیار با شماست .
17 ـ در میزان مهریه ، داماد را در تنگنا قرار ندهید : « فَمِنْ عِنْدِكَ »
18 ـ پدر عروس در امر ازدواج سختگیرى نكند و در پرداخت مهریه ، توان داماد را در نظر بگیرد : « ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْكَ »
19 ـ كسانى كه به كارگران و زیردستان خود سختگیرى مىكنند ، انسانهایى ناصالح هستند : «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ »
20 ـ داماد باید از ناحیه بستگان جدید ، آرامش خاطر داشته باشد : « سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ »
21ـ بدون استمداد از خدا و گفتن انشاء اللَّه ، براى آینده وعدهاى ندهیم : « إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ »
22 ـ اعتمادِ متقابلِ داماد و خانواده عروس لازم است : « سَتَجِدُنِی ... مِنَ الصَّالِحِینَ »
اهمّیت ازدواج در اسلام
در روایات مىخوانیم : ازدواج سبب حفظ نیمى از دین است . دو ركعت نماز كسى كه همسر دارد از هفتاد ركعت نماز افراد غیر متأهّل بهتر است . خواب افراد متأهّل از روزهى بیداران غیر متأهّل بهتر است . (میزان الحكمه)
آرى بر خلاف كسانى كه ازدواج را عامل فقر مىپندارند ، رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله )فرمودند : ازدواج روزى را بیشتر مىكند .
همچنین فرمودند: كسى كه از ترس تنگدستى ازدواج را ترك كند ، از ما نیست و به خدا سوء ظن برده است . (میزان الحكمه)
در روایات مىخوانیم : كسى كه براى ازدواجِ برادران دینى خود اقدامى كند ، در روز قیامت مورد لطف خاص خداوند قرار مىگیرد. (كافى، ج 5، ص 331)
قرآن نسبت به تشكیل خانواده و اقدام براى ازدواج ، دستور اكید داده (نور، 32) و سفارش كرده كه از فقر نترسید ، اگر تنگ دست باشید ، خداوند از فضل و كرم خود ، شما را بىنیاز خواهد كرد . (نور، 32)
ازدواج وسیلهى آرامش است . (روم، 21) در ازدواج فامیلها به هم نزدیك شده و دلها مهربان مىشود و زمینهى تربیت نسل پاك و روحیه تعاون فراهم مىشود . (میزان الحكمه)
در روایات مىخوانیم: براى ازدواج عجله كنید و دخترى كه وقت ازدواج او فرا رسیده ، مثل میوهاى رسیده است كه اگر از درخت جدا نشود فاسد مىشود . (میزان الحكمه)
انتخاب همسر
معیار انتخاب همسر در نزد مردم معمولاً چند چیز است : ثروت ، زیبایى ، حَسب و نَسب.
ولى در حدیث مىخوانیم : « علیك بذات الدین » تو در انتخاب همسر، محور را عقیده و تفكّر و بینش او قرار ده . (كنز العمال، ح 46602)
در حدیث دیگر مىخوانیم : چه بسا زیبایى كه سبب هلاكت و ثروت كه سبب طغیان باشد . (میزان الحكمه)
رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) فرمود : هر گاه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه دین و امانتدارى او را پسندیدید ، جواب ردّ ندهید و گرنه به فتنه و فساد بزرگى مبتلا مىشوید .(بحار، ج 103، ص 372)
امام حسن (علیه السلام) به كسى كه براى ازدواج دخترش مشورت مىكرد فرمود : دامادِ با تقوا انتخاب كن كه اگر دخترت را دوست داشته باشد گرامیش مىدارد و اگر دوستش نداشته باشد ، به خاطر تقوایى كه دارد به او ظلم نمىكند . (مكارم الاخلاق، ج 1، ص 446)
در روایات مىخوانیم : به افرادى كه اهل مشروبات الكلى هستند و افراد بد اخلاق و كسانى كه خط فكرى سالمى ندارند و آنان كه در خانوادهاى فاسد رشد كردهاند ، دختر ندهید . (میزان الحكمه)
آمنه اسفندیاری
بخش قرآن تبیان
منابع :
1- تفسیر نور ،ج 9
2- مكارم الاخلاق ، ج 1
3- میزان الحكمه
4- بحار، ج 103
5- كنز العمال